مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

يكشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۰۰ ب.ظ

دست،کاغذ،قلم

دست،کاغذ،قلم!

هیچ چیز دیگری در این معادله،جای این 3معلوم را نمی گیرد.

نه دکمه های keyboard ای که می خواهند بالاجبار جای قلم نویسنده را بگیرند

و نه صفحات ناملموس یک وبلاگ که نقش کاغذ مجازی وی را بازی می کنند.

نویسنده باید گاهی با قلم بازی کند.

میان انگشتان دست،تکانش دهد.

گاهی آن را آرام بر سر زند تا شاید کلمه یا جمله ای متفاوت بیافریند.

نویسنده باید گاهی غمگین شود،گاه آشفته.

کاغذ را خط خطی کند،مچاله کند،و پرت کند به گوشه ای از اتاق.

 نویسنده را با همین ها ست که می شناسند.

نویسنده دلش برای تمام این ها تنگ می شود.

برای قلم،برای کاغذ،و برای دست هایی که آفرینش احساسات او را با این دو رقم می زنند.

...

دست،کاغذ،قلم!

هیچ چیز دیگری در این معادله

                                  جای این 3معلوم را 

                                                             نمی گیرد ...


۱۱ نظر ۳۱ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۰۰
یاس گل
جمعه, ۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۰۰ ب.ظ

همچون اویس

در یمن شخصی است به نام اویس قرنی که در روز قیامت محشور می‌‌شود و جمعیت بسیاری را به تعداد افراد و قبیله پرجمعیتِ ربیعه و مُضرّ، شفاعت می‌‌کند "رسول اکرم(ص)"


باید بیشتر بخوانمت اویس!

این کمبودها از نشناختن توست...

تویی که تنها متعلق به یک زمان و مکان نبودی

آوازه ات کوچه ها را در نوردید.نسل ها را...

تویی که سالیان سال،در تلاطم یک عشق،دست وپا زدی.غرق شدی.از هجر،از ندیدن ها بی تاب...

تویی که تمام عاشقان جهان را با حب حیرت انگیزت مات خود کردی!

با هر وزش از جانب نسیم از تو بوی بهشت به مشام می رسید

تو با ناب ترین عطر عالم خود را معطر نمودی

بوی محمد(ص) را گرفتی.بوی رسالت را...

شهادت حق تو بود

از برای تو بود

نام تو باید می ماند میان این امت

به راستی شبیه تو بودن چگونه خواهد بود؟

همچون اویس بودن را خود یادمان ده در زمانه ی غیبت!



براده های یک ذهن:

این پست با احترام تقدیم میشود به "اویس قرنی" والا مقام که این روزهای یمن یاد او می اندازد مرا.

و به بیت سنگینی می اندیشم از صابر خراسانی که باز در اویس خلاصه می شود و مولایمان:

به خـــــــــــدا منتظر آمدنت می مانم

پای این عشق اویس قرنت می مانم

آن سوی روزنه:

کلیک کنید[نماهنگ عقیق - با محوریت داستان اویس قرنی]

۱۲ نظر ۰۸ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۰۰
یاس گل