مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی

۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۵۴ ق.ظ

عیادتی اسلامی تر

اصلا بیا از زاویه ای دیگر به این قضیه نگاهی بیاندازیم.

فرض کن به عیادت بیمار رفته ای.واضح است که جسم آدمی طی یک دوره بیماری تحلیل می رود و رخساره او نیز نشانگر مطلوب نبودن شرایط جسمی وی است.

حالا تو بالای سر بیمار ایستاده ای.بلافاصله آغاز می کنی:آه که چقدر لاغر و ضعیف گشته ای.آه که دیگر چیزی از تو باقی نمانده است و گریه و اندوه و ... خلاصه به هر شکل ممکن اختیار کلام بر زبان نگیری و از خاطرت برود که این بیمار،جدای از درد جسمی،دچار تضعیف روحیه نیز گردیده است و حال سخت مشتاق شنیدن سخنان نیک و گوش نواز توست.

و به آینه ای که تنها شرح حال ظاهر جسمی و دردمند او باشد نیاز نیست که شاید هم فراری ست.

انسانی که در برابر تو در بستر افتاده است همان انسان دیروز است که در جایگاه یکی از اعضای خانواده،همسر،فرزند،دوست و ... عزیز تو بوده است.امروز از ابعاد روحانی وی چیزی نکاسته است که حال تو غم خوار او باشی.

هنوز هم به زیبایی دیروز است.البته اگر چشمان تو تنها زیبایی را در جسم او جست و جو نکرده باشند...

پاداش عیادت کننده را کم نیست.که حتی در زمره ی یکی از آن شش دسته ای است که حضرت علی بهشت را بر آنان ضمانت نمود.بر کسی که به قصد عیادت راهی شود و در این راه از دنیا رود.¹

که عیادت کننده را محو شدن تعداد زیادی از گناهان پاداش است و طلب استغفار فرشتگان از خدا برای وی.²پس با رفتاری غلط و به تعبیری غیر اسلامی یا غیرانسانی از ارزش و پاداش خود نکاه.

و بیمار...که البته باید از او بخواهی که در حقت دعایی بکند چرا که دعای بیمار همانند دعای فرشتگان است.³

برای او تحفه ای بگیر.محبتت را از بدو ورود بر او روانه کن و او را به صبوری تشویق کن.و یادآوری کن که در بهشت درجه‌ای هست که فقط با صبرکردن بر مریضی‌های جسمی می‌توان به آن درجه رسید.⁴

به او بگو که هنوز برای تو به زیبایی دیروز است و البته سعی کن که با باور قلبی این سخن را بر لب جاری کنی و به آن معتقد باشی.

بیا و از امروز جور دیگری در جایگاه عیادت کننده قرار بگیر.به سبکی اسلامی تر...



¹،²،³ برگرفته از روایاتی که در کتاب مفاتیح الحیاة آیت الله جوادی آملی آمده است.

⁴ روایتی از امام صادق (ع)،بحارالانوار

۳ نظر ۲۶ فروردين ۹۵ ، ۱۰:۵۴
یاس گل
يكشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۰۲ ب.ظ

تلنگر!

کلاس تکنولوژی غلاتمان را به کلاس تلنگر،مانند می کنم.

کلاسی که در هر جلسه،از ابتدا تا انتهای آن می توانی حداقل یک یا دو مورد از کمبودها و کاستی های موجود در صنعت غلات کشور را پیدا کنی.

صدای نچ نچ دانشجویان را بشنوی.

جملاتی از قبیل "در ایران انگیزه ای باقی نمی ماند"،"این همه کمبود و آن همه ادعا"،"ایران است دیگر" و... از چپ و راست و پشت و پیش رو به گوش ات برسد و ... .

یک بار بعد از شنیدن بهانه های بچه ها بود که گفتم:اگر هر کدام از ما فردا گوشه ای از این کارهای نکرده را پیش بگیریم چقدر همه چیز بهتر می شود.

به طعنه کسی گفت:بله اگر سرمایه اولیه ی آن نیز دستمان باشد!

هیچ نگفتم.و صبر کردم تا انتهای کلاس.

رو به روی استاد ایستادم و پرسیدم:این همه جای کار،این همه فارغ التحصیل.پس چرا جاهای خالی پر نمی شود؟

لبخندی زد و سوالم را تکرار کرد و گفت:چون فارغ التحصیلان ما تسلط کافی به دروس تخصصی خود ندارند.صرفا به دنبال مدرک اند و اینکه این مقطع تحصیلی زودتر تمام شود.

گفتم:بعضی می گویند سرمایه نداریم برای آغاز کار.

و گفت:زمانی که فرد دغدغه مند شد و تحقیق کرد و جوینده شد،یابنده است.سرمایه جور می شود.وقتی قرار است کاری را آغاز کنی که تا قبل آن اقدامی در آن راستا صورت نگرفته رقیبی نداری و سرمایه گذارها پیدایشان میشود.کافی است بخواهی.

ادامه دادم:هربار که از کمبودها سخن می گویید عده بسیاری بیشتر ناامید می شوند تا اینکه انگیزه پیدا کنند.

گفت:بله،برخی دنبال آن هستند که همه چیز آماده و درسته تقدیمشان شود.اما این ها که می گویم برای آن عده ای است که به دنبال فرصت اند و این ها تلنگری است که زرنگ باشند و بدانند در کدام قسمت می توانند وارد شوند.

گفتم:پس مشکل از خود ماست...

سر را به نشانه تایید تکان داد و گفت:مشکل از خود ماست...

براده های یک ذهن:

جنگ که شد اگر قرار بر این بود که عده ای بگویند دشمن که خرمشهر را گرفت چه نیاز به دفاع بیشتر؟و مردانه پای آرمانشان نمی ایستادند نقشه ایرانمان به شکل فعلی خود باقی نمی ماند.اگر دانشمندان ما میگفتند ما کجا و انرژی هسته ای کجا؟هرگز ایران به فناوری هسته ای نمی رسید.و اگر امروز هر دانشجو در هر رشته بخواهد بهانه سر دهد و بگوید آن قدر کار زمین مانده که دیگر نمی توان آن را جمع کرد،ایران به فناوری های دیگر دست پیدا نخواهد کرد...درست درس بخوانیم.باانگیزه و هدفمند...

۷ نظر ۲۲ فروردين ۹۵ ، ۱۷:۰۲
یاس گل
شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۰۶ ب.ظ

بگویید محافظ...نه بادیگارد

یک بلیط نیم بها دستت باشد از مدتی پیش!

روز ملی فناوری هسته ای باشد،

و بعد به پیشنهاد  ناگهانی خواهرت بروی و بنشینی پای "بادیگارد" ابراهیم حاتمی کیا.

از ابتدا تا انتهای فیلم را مجبور به تفکر باشی،به تمرکز...چرا که بادیگارد تو را ناخواسته وادار به آن می کند.

و بعد برسد به انتهای فیلم و تو مجبور باشی بی صدا اشک بریزی آن هم در حالی که صدای گریه ی اطرافیان تو را مشتعل تر می کند.

بادیگارد  نه فقط در همان دو ساعت پخش فیلم که تا مدت ها بعد تو را به یاد صحنه هایی از فیلم می اندازد  که مجددا مستلزم تفکر است.

و شاید بارها به ناچار به نقش قبر بغض های فروخفته در قبرستان گلو بیافتی.

بادیگارد را نمی توان تعریف کرد.

که پر از حرف است.

که نیاز مند تفکر در بخش عظیمی از دیالوگ های آن.

پس تنها بنشین به تماشای آن و بعد برای دیگر بار به تفاوت فیلم های ابراهیم حاتمی کیا اما با یک مضمون واحد بپرداز.

آن سوی روزنه:

به نقل از رهروان ولایت:حیدر ذبیحی(پرویز پرستویی) بر حسب وظیفه و عقیده، از شخصیت هایی که نبودشان پایه نظام را سست می کند محافظت می کند. او خود را "محافظ" می داند نه "بادیگارد". از نظر او فرق بین محافظ و بادیگارد در این است که محافظ به خاطر آرمان و طبق عقیده اش کار می کند؛ اما بادیگارد عقیده و آرمان خاصی ندارد.

۳ نظر ۲۱ فروردين ۹۵ ، ۱۷:۰۶
یاس گل
جمعه, ۶ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۰۱ ب.ظ

من با تولیدات کشور خودم زندگی می کنم

گفتند:اقتصاد مقاومتی،اقدام و عمل!

گفتیم:لبیک،بسم الله.

و این بار با عزمی راسخ تر...با فریادی بلند تر...

که پای ″عمل″ در میان است،که پای ″وطنمان″ در میان است

که پای کارگر ایرانی،که پای روسیاهی دشمن،که پای رو سفیدی ملتی که تا ابد به فضل خدا روی پای خویش ایستاده اند...

که تا ثابت کنیم ″من ایرانی ام″

که تا ثابت کنیم ″ من انقلابی ام″

که تا فریاد زنیم ای شیطان بزرگ! تو را درس عبرت نگردید؟که هر چه حصار بیشتر،خودکفایی ما،غیرت ما،تنفر ما از تو بیشتر؟!

و قرار است که غلظت حمایت از کار و سرمایه ایرانی،حمایت از کارگر ایرانی و تولید ملی،در خونمان بالاتر رود.

و قرار است به خاطر بیاوریم که تمام این ها از برای نیتی است:

به نیت حمایت از بچه شیعه ها ی امام زمانمان

به نیت منزجر کردن دشمنانی که تا همیشه بر دشمنی خود پای فشاری خواهند نمود.

که قطعا برای این دو -نیت خالصانه-نیز ثوابی است ما را...

قرار است به پیروی از اقتصاد مقاومتی،اقدام و عمل،و با شعار ″ من با تولیدات کشور خودم زندگی می کنم″ بهارمان را سالمان را نیکوتر کنیم.

قرار است دست هامان را به نشانه ی اتحاد انقلابی مان به یکدیگر داده و به سهم خود و به وسع خود در ایرانی شدن خانه هایمان نیز همت کنیم.

قرار است با افتخار تمام بگوییم...که من از فلان برند ایرانی استفاده می کنم...که من با سپاس ها و قدرشناسی ها و پیشنهاد های خود از سرمایه گذار و کارمند و کارگر ایرانی حمایت کرده و با انتقاد های به جا و سازنده ی خود-و نه انتقاد تخریب گرانه - ایشان را ترغیب...

با ما بیا!و همراه شو!و بخوان و نام ببر که تو از کدامین سازندگان کشورت حمایت می کنی؟!

دست هامان به سان حلقه های زنجیری ست که هر چه این حلقه بیشتر و پیوسته تر،پاره کردن آن نیز دشوار تر...

من با تولیدات کشور خودم زندگی می کنم



براده های یک ذهن:

برای پیوستن به این حرکت صفحه مستقلی را در وبلاگ خود و/یا آلبومی را در شبکه اجتماعی به این حرکت اختصاص دهید و با عنوان من با تولیدات کشور خودم زندگی میکنم به معرفی کالاهای ایرانی که تاکنون خریداری نموده و از آن ها رضایت دارید بپردازید.سپاس از اسما حسن نژاد اصل که چنین حرکت وبلاگی ای را پیشنهاد نمود.

عنوان مذکور از مستندی با همین نام گرفته شده است که به شرح پیوستن برخی از مردم فرانسه به کمپین استفاده از تولیدات کشور خودشان می پرداخت.



۶ نظر ۰۶ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۰۱
یاس گل
چهارشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ب.ظ

زنده باد تولید ملی!

تکرار!تکرار!تکرار!

این همیشه توصیه ی اساتید پیش دانشگاهی مان بود.که اگر می خواهید فلان فرمول،فلان واکنش،فلان مبحث در خاطرتان بماند،که اگر می خواهید آن را تا همیشه در ذهن خود ثبت نمایید،این اصل مهم را فراموش نکنید! : تکرار!تکرار!تکرار!

حتی گاهی پیشنهاد اساتید، چسباندن و قرار دادن برگه ای درست در جایی رو به روی چشمانمان بود.برگه ای که روی آن همان مطلب کلیدی نوشته شده بود.برگه ای که قرار بود هر صبح و شام چشمانمان به دیدنش روشن شود!اصلا بشود ملکه ذهنمان.

آن همه تاکید از برای این بود که آن مطالب اصل اساسی درس هایمان بود.باقی مباحث اکثرا به صورت مستقیم یا غیر مستقیم به همان اصل مطلب می رسیدند.به عبارتی نتیجه کنکورمان نیز وابسته به همین مطلب کلیدی بود و نحوه استفاده درست و به جا از آن ها.

پیش دانشگاهی تنها یکی از مقاطع مهم زندگی مان بود.

و زندگی پر است از همین مقاطع حساس که گذر از هر کدام را کلید واژه ای،فرمولی،معادله ای لازم است.

اینکه در هر مقطع،استاد ما،بزرگتر ما،پیر ما،باتجربه ی ما،تاکید بر تکرار برخی مسائل دارند بی دلیل نیست.حکمتی است آن را.راه عبوری است ما را...

چند سالی است که ما(همه ی ما)موقعیت مان حساس است.مسیر صعب العبور.

در این راه همدلی و هم زبانی بایدمان،حمایت،بیداری...

ایران عزیزمان این روزها دولت و ملتی را می طلبد که البته از ابتدای انقلاب تا به امروز،یک سره،به سبب عجین شدن ذاتشان با صفت پسندیده ی "حب الوطن"،پشت این کشور،درست رو در روی دشمن،آماده ایستاده اند...تمام قد...

بی حکمت نیست و بیهوده نیست که آقای ما تکرار می کنند:"اقتصاد مقاوتی!"و تکمیل می کنند:"اقدام و عمل"

اقتصاد مقاومتی امروز همان حمایت از کار و سرمایه ایرانی دیروز است.مقوله ای که یک سر آن دولت و مسئولین،و سر دیگر آن ،ما،ملت،آحاد مردم قرار گرفته ایم و هر دو در اجرایی شدن و امتداد این مسیر موثر.

امروز اقتصاد مقاومتی برای ما همان کلید واژه ی گذر از این مقطع حساس،همان نتیجه ی امتحان سخت وابسته بدان،همان تکرار در تکرار مهم و آینده ساز است.همان که چگونگی عمل به آن برای تک تک ما بایستی تبدیل به نقشه راهی تا رسیدن به هدف گردد و بس.

اقتصاد مقاومتی،اقدام و عمل...

باید این شعار را جایی درست رو به روی چشمانمان بنویسیم تا نه تنها امروز بلکه تا فرداهایمان نیز بشود ملکه ذهنمان.

زنده باد تولید ملی!

آن سوی روزنه:

ببینید تا بدانید حمایت از تولید ملی تنها در کشور ما تبدیل به دغدغه نگردیده است:[من از تولیدات کشور خودم استفاده می کنم-قسمت اول]

ببینید این ویدئوگرافی فوق العاده متفکرانه را: [زنده باد تولید ملی]


۴ نظر ۰۴ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۰۰
یاس گل