مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
سه شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۶، ۰۱:۵۷ ب.ظ

تحقق فرار از زندان


عرضم به خدمتتان که...

ما ۴ زندانی‌بی گناه بودیم.بی گناه...و نگهبان زندان این را خوب می دانست.

این شد که در داخل سلول تنگ و بسیار کم نورمان،علامت ها و نشانه هایی برای فرار طراحی کرده بود.

این که چطور توانستیم از شر آن میله ها خلاص شویم و در مرحله به مرحله آن چه اتفاقی برایمان افتاد، کاملا محرمانه است و ناگفتنی.باید خود به تجربه اش برسید.

اما از آنجا که تجربه فرار از زندان،بار اولمان بود فکر میکنم این خیلی طبیعی باشد که ما یک ساعت و ربع در آن اتاقک گیر افتاده بودیم و مدام از طریق بی سیم با راهنمای بازی ارتباط می گرفتیم و حتی متلک می شنیدیم...مثل همین آخرسری که گفتیم ما کلید فرار را پیدا کرده ایم اما نمی توانیم خارجش کنیم ... و صدایی از آن سوی خط می گفت:آب خنک خوش بگذره...


براده های یک ذهن:

اگر به ماجراجویی علاقه مندید و احیانا خرده هوشی دارید،مجموعه بازی های escape me شما را به چالش می کشد.

۹۶/۰۶/۱۴
یاس گل

نظرات  (۴)

داستانش حتما عجیب غریبه!
پاسخ:
حس میکردیم فیلمه :)) ولی جدی بازی جالبی بود
هممم میدونی که هویت همتون لو رفت؟؟:)))
عطیه....عطیه....با عطیه خوش میگذره:((
پاسخ:
عطیه کیه؟
رفیق شفیق؟
چرا خیلی از قول نوشتن‌ها به "نمیشه نوشت" ختم میشه؟ :)
حتما بالاخره یه وقتی تجربش می‌کنم
پاسخ:
آخه واقعا نمیشه نوشت.اون وقت اصل بازی لو میره
چه جالب توصیف کردی...
نویسنده ی کوچک من
پاسخ:
 ممنون که میخونی اسما

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">