مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
چهارشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۶، ۰۶:۵۸ ب.ظ

ادبیات کهن

بعد از ضبط این سری از رادیو دوچرخه،حس کردم انرژی کم آورده ام.

صبحش کلیله و دمنه را تمام کرده بودم تا برای ضبط دو صفحه ی گفت و گو با پُل کینگ(کارگردان فیلم پدینگتون)،فکرم متمرکز روی کار باشد.اما این بار حجم کار زیاد بود و آخرهای ضبط صدایم دچار گرفتگی میشد.

البته چند روزی هم بود که سوزش گلو داشتم.اما نمی دانستم به آلودگی هوا ربطش دهم یا سرماخوردگی.به مورد دوم ربطش دادم و یک عدد قرص سرماخوردگی را بالا انداختم.

عصر که شد انقدر احساس خواب آلودگی میکردم که تصمیم گرفتم به جای مراجعه به کتابخانه،تلفنی مهلت امانت کتاب را تمدید کنم.

آن آقا کتابدار که قدش از بقیه بلندتر است تلفن را پاسخ داد و به سرعت کتاب ها را تمدید کرد.اما با مراجعه به سایت دیدم که کلیله تمدید نشده.

به ناچار به کتابخانه مراجعه کردم.می دانستم دلیل عدم قبول تمدید کلیله به این خاطر است که از فرصت های تمدید استفاده کرده ام.

کتاب را پس دادم و خدا را شکر کردم که در آخرین روز مهلت امانت کتاب،تمامش کرده بودم.

و چقدر این روز آخری سر موخره ی کتاب منقلب بودم وقتی که داشتم با نثر ابولمعالی بدرود میکردم.

همانطور که سر اتمام گلستان سعدی خوشحالی توام با اندوه مرا همراه بود.

شادی از آنکه پله پله پای ادبیات کهن سرزمینمان نشسته ام و اندوهناک از اینکه تمام شد و باز بایدش خواند.اما در فرصتی دیگر.

۹۶/۰۹/۲۲
یاس گل

نظرات  (۶)

سلام یااااسمن جان
خوبی؟
صبحت بخیر😊
دوران مدرسه شدیدا کتابخون بودم ...عضو کتابخونه بودم و یادمه یه بار یه رمان ۸۰۰ صفحه ای میشد رو دوشب تمومش کردم ! اونم تقریبا کمتر از ده ساعتی! کلا اون موقع ها پدرم با خریدن کتاب سوپرایزم میکرد از رمان های پلیسی گرفته تا کتاب های مذهبی از هری پاتر تا خسرو شیرین.‌.. همیشه ارزوم بود چند کتاب نخونده داشته باشم تا هروقت خواستم برم سراغشون ولی از بس کتاب خوندن رو دوست داشتم فورا کتابامو تموم میکردم!!مجله خونم بودم حرفه ای مخصوصا مجلات ورزشی و خانواده سبز و کانون خانواده(یادش بخیر اونوقتها نقش اینترنت کمرنگ بود تو زندگیم!)...دانشگاه که رفتم عاشق موضوعات دفاع مقدس شدم و کلی کارای اقای سعید عاکف رو عاشقش بودم و هستم ...شب ها یه وقت هایی بجای گوشی کتاب دست بودم و با کتاب می خوابیدم 😊ولی متاسفانه چند ساله مطالعه ازادم کم شده ولی خب تو برنامه هام هست ...ان شالله دکتری رو برم مجددا استارت کتاب خونی رو بزنم ....
کلیله و دمنه رو از بچگی دوست داشتم ، منو یاد داییم میندازه ...کتابخونه ش پر بود از کلیله و دمنه و شاهنامه و خلاصه اثار سعدی و نظامی ....
من شدیدا فردوسی و شهریار رو خیلی خیلی دوسشون دااارم😍
وای چقدر پرحرفی کردم من 🤔🤔
پاسخ:
نه نه .اتفاقا دوست دارم نظراتت رو خوب بسط میدی و توصیف میکنی.
ارتباط بیشتری میتونم بگیرم.
نوجوونی دوران معرکه ایه.منم هنوز از فکر کردن به کتابایی که اون دوران میخوندم لبخند رضایت میزنم.
میدونی.میگم این دوران زندگیم هم جوری شه که تو دوران بعدی از فکر کردن به این مرحله خوشحال بشم.

چقدر عالی که برای دکتری برنامه ریختی.حسابداری بود رشته ت؟
خوشبحالت که تمومشون میکنی
من ولشون میکنم میرم...

پاسخ:
میدونی چرا؟
جون این تنها فرصته برای من.المپیادی در کار نیست.
اما برای تو شرایط الانت یه راه کمکی برای اون راه آخرست.برای کنکور.
واسه همین اینطوریه
ضمن اینکه در واقع باید دو برابر ظرفیتت پیش بری.چون هم درسای خودته هم درسای المپیاد!
اینا آدم رو میتونه بیخیال کنه...یا لااقل کم انگیزه

البته چیز دیگری هم هست.اینکه مثلا شاید گرایشت به یه درس دیگه خیلی بیشتر باشه و مثلا اگر المپیاد روانشناسی بود بهتر میخواستی بخونی براش.
نظرت چیه؟
به نظرم یه مشت کار بی خاصیت هست که باید تمومشون کنم و بعد برم با خیال راحت ادبیات بخونم.نمیدونی تستای قرابت معنایی چقدر منو به وجد میارن جودی!
البته یه سری کتاب هست که خیلی بیشتر دلم میخواد اونا رو بخونم و غصم اینه که امتحانام ازونا نیست:/
اره واقعا ...خیلی باهات موافقم ...جوری بایستی زندگی کنی که چند سال بعد بهش لبخند بزنی نه بری تو فکر و افسوس! ولی خب من چون خیلی ارمان گرام از خودم خیلی انتظار دارم ....شاید خنده ت بگیره مثلا قبل بیست سالگی به نماینده مجلس شدن هم فکر میکردم به صورت جدی ولی خب بعد مشورت بایکی از اساتیدمون  چون حق الناس خیلی گردن ادم میاد و سنگینه دیگه منصرف شدم ...به نظرم ادم بایستی برنامه ریزی داشته باشه و طبق اون بره وگرنه افسوس میخوره برای بطالت زمان ... از الانم به عنوان مدیریت میانی کشور هم فکر میکنم و تلاش ولی بایستی اول زمینه ش رو فراهم کنم بعدش اثبات ! البته خب بایستی اول خدا بخواد بعدش اراده و موفقیت خود ادم ...
اره حسابداری ! برنامه ریختم واسه ۹۷ یا۹۸ اگه جور بشه ... ۹۵ برنامه هام بخاطر یه سری مسائل بد بودتغییر رشته دادم برای مدیریت ...دانشگاه تهران و امام صادق برام گرفت ولی خب چون رشته خودم نبود مرحله بعدیش رد شدم !


پاسخ:
باهات موافقم زهرا.خیلی زیاد
وقتی آرزویی داری که از فکر کردن بهش حالت خوب میشه و پر از انرژی میشی،وقتی نمیتونی خودت رو تو جایگاه بهتری از اون آرزو ببینی پس براش بجنگ.به سمتش برو.
اون آرزو زمانی که شکل گرفت،در جایی از زمان منتظرت می مونه.
ما یه بار فرصت زندگی داریم اینجا.جوری زندگی کنیم که دوست داریم.که احساس خوشبختی کنیم.که بدونیم چرا اومدیم.

دعا میکنم همه کسایی که آرزوهای بزرگی دارن،آرزوهایی که میتونه منجر به اتفاقات قشنگی برا خودشون،خانواده شون،شهرشون،کشورشون و جهان بشه،به اون هدف برسن
چقدر خوبه اینقدر همفکر و هم نظر بودن 😊
خواستن توانستنه ...من حتی بهش ایمان دارم ادم چیزی رو ازته دل بخواد و تلاش کنه براش حتی اگه بهش نرسه میشه فکر کرد و مسیرش رو تغییر بده و از راه دیگه ادامه بده هدفش رو اما کوتاه نیاد و نهایتش اینه افسوس نمیخوره که چرا کاری نکردم ...
ان شالله همه به همه ارزوهایی که دارن بجز هدف و ارزوهایی که از خدا دورشون میکنه بهش برسن! دیدم طرف عاشق پرستاری بوده ولی وقتی بهش رسیده از شدت خستگی کار نمازش رو ترک کرده! 

پاسخ:
ان شاء الله
برای منم دعا کن زهرا
محتاج به دعام عزیزم، ان شالله حاجت رواشی یاسمن جان
پاسخ:
ان شااااء الله

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">