مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
سه شنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۶، ۰۲:۱۵ ب.ظ

هر کسی را بهر کاری ساختند

شبکه خبر از مراسم تجلیل از برگزیدگان بیست و دومین المپیاد علمی دانشجویی کشور که خبر می دهد،یادم می آید که موقع ثبت نام کنکور ارشد،درباره شرایط شرکت در این المپیاد خوانده بودم و حسرتی در دل مرا بود که چرا دانشجوی فلان رشته نبوده ام.رشته ای که دوست می داشتمش.
هربار که درباره این موضوع حرف میزنم،مردم فکر می کنند که من از رشته ی کارشناسی ام ناراضی بوده ام،برای این رشته کار پیدا نکرده ام و/یا دلایل دیگر.
اما نه!هیچ یک از این ها نبود.
نادر ابراهیمی-که پیش تر از این نیز گفته ام نوشتار او را چه اندازه دوستدار هستم-در ابن مشغله اش می نویسد:

اگر انتخاب مطرح باشد تازه از این لحظه شروع می شود.لحظه ای که انسان حس می کند آنچه باید باشد و می توانسته باشد،نشده است.لحظه ای که می تواند به تفکری عادلانه درباره ی گذشته و آینده ی خویش بپردازد و اگر باور می کند که تباه یا مسخ شده،بازگردد و حرکت تازه یی را آغاز کند و یا وا بدهد و تسلیم شود.
این حادثه در چه سنی اتفاق می افتد،هیچ معلوم نیست.

این حادثه برای من در سن 22 سالکی اتفاق افتاد.نه یک باره.بلکه طی تفکر و تحقیقی مداوم.
و بالاخره در جایی از زندگی با خود گفتم:باید برای رسیدن به آنچه می خواهم تلاش کنم.تغییر مسیر دهم.حالِ من آن زمان خوب خواهد بود که در مسیر رسیدن به آنچه می خواهم،قدم بردارم.برای رسیدن به جایی که تعلقم به آنست.
از من بپرسید می گویم دلیل بسیاری از بیکاری ها یا درجا زدن ها ان است که آدم ها در جای درست خود قرار نگرفته اند.شاید هرگز نخواستند تا به شناخت درستی از خود رسند.شاید خواسته اند اما جسارت تغییر یا انتخاب نداشته اند.شاید برای آنچه که خواسته اند ندویده اند و تنها به قدم زدنی سلانه سلانه کفایت کرده اند.
مثلا فکرش را بکنید!مگر می شود به قبولی در کنکور ارشد و در رشته ی دلخواه خود،فکر کنم اما برای رسیدن به آن تلاشی نکنم،وقتم را به بیهودگی بگذرانم یا بگویم ولش کن تا اردیبهشت وقت زیاد است؟مگر می شود؟
هربار که می بینم روزهایم دارد بد از دستم در می رود با خودم حرف میزنم و این ها را تکرار می کنم.برنامه می ریزم و دوباره به رویاهای شیرین خود فکر میکنم.

براده های یک ذهن:
شما چطور؟در جای درست خود قرار گرفته اید؟در مسیر رسیدن به جایگاه واقعی خود هستید؟

۹۶/۱۰/۱۲
یاس گل

نظرات  (۴)

سلام
من از عجول بودنم برای دانشجو شدن و رشته ای که باب میلم نبود حتی تا مقطع ارشد ناراحت بودم و کاش روانشناسی یا جامعه شناسی رو میخوندم  و بعضی وقتا دلتنگ هنر میشم ولی خب ...امسال تنها سالیست که عاشق رشته م شدم ....ولی درکل سیری ناپذیرم و افق م نامحدود که از جای خودم راضی نیستم ...
التماااس دعاااا
پاسخ:
اینکه تو رسته ای که دوسش داری و در مسیر رویاهات تا بالا بالاها میش بری خیلی هم خوبه
انگیزه بخشه
خیلی...موافقم باهات :)
۱۳ دی ۹۶ ، ۱۲:۵۱ وجوج جیم
نه نیستم.ینی اینطور احساس میکنم
بااینکه تمام تلاشمو کردم و به چیز هایی که واقعا ضروری میدیدم رسیدم اما خب باز هم چیزی ته قلبم میگه که نه!کافی نیست.اینجا جای تونیست
کاش میتونستم آرامش داشته باشم.اونوقت حتی تلاش کردن هم زیاد سخت نبود
پاسخ:
آره وجیهه
این آرامشه خیلی مهمه
تشویش حتی نمیذاره آدم به هدفش با خیال راحت فکر کنه
خیلی بده
میدونم
چند روز پیش وقتی از جلسه امتحانی برمی‌گشتم که خرابش کرده بودم، اتوبوس دانشگاه کنار دانشکده ادبیات ایستاد و من به این فکر کردم که شاید جای واقعیم اینجا بود. یا وقتی مد و لباس و ایده‌های خیاطی رو نگاه می‌کنم به این فکر می‌کنم که شاید جای من پشت یه چرخ‌خیاطی ساده بود و البته خیلی چیزای دیگه. بدی این مسئله اینه که آدم دقیقا نمی‌دونه جای واقعیش حتی اگه اینجا نباشه دقیقا کجاست. ولی فقط خوش‌بحال کسی که به قطعیت می‌رسه و میفهمه جاش دقیقا کجاست. 
پاسخ:
اوهوم.کاملا موافقم.یکی از بدترین قسمتاش اینه که هی فکر میکنیم به علاقه مندی ها اما هی تردید هست.کدومش مال منه؟کجا جای منه؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">