مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
شنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۳۰ ب.ظ

ما هیچ،او همه

خسوف...

دیشب وقتی لحظه به لحظه ی آن خسوف به تصویر کشیده میشد،یکی از شبکه های سیما خوش سلیقگی فوق العاده ای از خود نشان داد و این تصاویر را با آهنگ ماه من از حمید هیراد همراه کرد.

نمی توانم از حس و حال آن لحظه چیز زیادی بنویسم.

تنها یک لحظه خودم را در برابر دنیای عظیمی از شگفتی آفرینش احساس کردم.برای این جور لحظه ها در مراتب بالاتر و عرفانی تر،از عنوان مقام حیرت یاد می کنند.مقام حیرت.همان مقامی که پیامبر در دعای خود از خداوند میخواست که حیرتش را بیشتر کند.

این جور لحظه ها که من فقط شکلی بسیار کوچک از آن را می توانم تا حدی لمس کنم،جور عجیبی است.انگار یکهو از درون خالی می شوی.خالی.خالی و خالی تر...

انگار هیچ می شوی.

انگار می خواهی غرق در آن "همه" شوی...آن "همه" ...


براده های یک ذهن:

عشق تو شد دنیای من...پنهان من پیدای من

۹۷/۰۵/۰۶
یاس گل

نظرات  (۷)

۰۷ مرداد ۹۷ ، ۱۰:۴۶ پریسا سادات ..
:)
پاسخ:
؛)

سلام یاسمن

میگم عجب حس خوبی داشته ...مگه نه؟؟

من همون شب پارک چیتگر بودم و ماه گرفتگی رو با یه آسمون صاف و هوای خوب نگاه می کردم.فقط حیف شد که دوربینم رو نبرده بودم


امضا:متینایی که همواره مشتاق دیدار توست.

پاسخ:
ای جان دلم.عین جودی پای نامه ش امضاست.
ماهی تو
وای یاسمن ایده کلاهت خیلی خفن بود!! واقعا این جسارت رو تحسین می کنم! عکسش رو برام بفرست!!!
پاسخ:
سلام سلااام ساااارایی
خوبی؟آره به نظر خودمم خیلی خفنه.میخواستم امروز برم بخرم ولی کلر پیش اومده.حالا یا جمعه یا چهارشنبه بعدی دیگه میرم
چه خوب:)
پاسخ:
؛)
وای که چقدددر حیرت قشنگ و لذت بخشی هم هست :-)
پاسخ:
آره.جزء اون حس های نادر هم هست
و بستگی داره یکی خودش رو در معرض این حیرت بازم قرار بده یا نه
دلم میخواد بازم برام پیش بیاد
:))
اسم حمیدهیراد که میاد ناخودآگاه خنده ام میگیره
ولی اون شب برام خیلی عجیب بود.توی مسیر برگشت به خونه بودیم و هوا تمیز بود و ماه داشت آروم آروم توی تاریکی شب فرو می رفت
پاسخ:
وجیهه واقعا شب عجیبی بود.قابل قیاس با ماه گرفتگی های عادی نبود چون.از یه طرفم میدونستی تو در شرایطی هستی که داری یکی از اتفاقات فوق العاده ی رو میبینی که معمولا 100سال یه بار پیش میاد
من اون موقع چپیده بودم زیر پتو و غمگین بودم و نمیدونستم چی قراره بشه
ولی متن تو رو که خوندم دلم خواست برم بیرون و ماهو نگا کنم...
پاسخ:
نیکوی عزیز و م تفاوتم :*

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">