مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
پنجشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۳، ۰۲:۵۱ ب.ظ

روزهای بی قراری

خاطرت جمع!

هنوز هیچکس رفتنت را باور نکرده است.

اصلا نرفته ای که نباشی!

هستی ... همیشه ... کنار همه ی ما

فقط مشکل اینجاست که از خودت نشانی به جای نگذاشته ای.

مشکل اینجاست که این نامه ها مقصد مشخصی ندارند جز نام تو.

لطفی کن و این بار

خودت از پستچی ها

سراغ نامه هایت را بگیر ...

 

 

 

براده های یک ذهن:

داریوش شهید!

نامه هایت را به دست باد سپرده ام

سراغشان را بگیر اما جواب نامه ها باشد برای وقتی دیگر

دعا کن آماده شوم برای این دیدار،برای روز گرفتن جواب تمام نامه ها،تمام بی قراری ها ...

آن سوی روزنه:

کلیک کنید:[من دختر همان پدرم]

 
۹۳/۰۸/۰۱
یاس گل

نظرات  (۱)

من دوستش داشتم.چون منو یاد یه مرد مهربون  مینداخت.
من دخترشو دوست داشتم.یادمه که لباس پف پفی و موهای بلندی داشت:)
پاسخ:
هعی...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">