مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رادیو دوچرخه» ثبت شده است

دوشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۶، ۰۵:۱۷ ب.ظ

رادیو دوچرخه ای ها!

شبِ قبل از بیست و یکمِ تیرماه:

حال خوبی نیست.حال خوبی نیست که مدت ها منتظر این اتفاق بوده باشی و حالا به خاطر شرایطتت نتوانی به آن اتفاق برسی.

فرناز می گوید حکمتی ست حتما.به این فکر کن که بیایی و خدای نکرده حالت بدتر شود.خوب است؟

می گویم نه...اما خب دلم گرفته است.


دو ساعت و سی دقیقه قبل ازساعت ۱۴ بیست و یکم تیرماه:

یعنی واقعا کارگاه را از دست می دهم؟کارگاهی که تا این اندازه منتظرش بودم؟دوچرخه ی دوست داشتنی ام!بچه ها!صمیمت جاری در نفس به نفس حضورشان در جلسه!همه را از دست می دهم؟

تقصیر هیچ کس نیست.نه دکتر،نه مادر و پدر،نه دوچرخه و نه حتی خودم...

چقدر بد که هیچ کس مقصر نیست.

آدم نمی داند این جور وقت ها بالاخره غصه اش بشود یا نه؟


امروز،پنج روز پس از تشکیل کارگاه گویندگی رادیو دوچرخه:

فرناز فایل صوتی دو ساعته ی جلسه ی آن روز را در گروه مان فرستاد.

یک عالم عکس از حضور تک تک بچه ها به دستم رسید.عکس هایی که دیدنشان گرچه در ابتدا مرا حسرت مند می کرد اما بعدتر همراه با نوعی حس خوب بود.

حالا که خوب فکر می کنم می بینم ظاهرا کار خوانش متنمان در هفته نامه دارد رنگ و بوی جدی تری به خود می گیرد.

به محض آنکه حوصله ام می شود می نشینم پای صوت جلسه و یادداشت نویسی از صحبت های استاد آبسالان را انجام می دهم.هربار چیزی نزدیک به یک ربع یا بیست دقیقه از صوت را گوش می دهم.به هرحال نباید از بچه های دیگر عقب بمانم.خصوصا در این شرایط که دیگر قرار است هر هفته گوینده ی برتر از میان ما 17 نفر انتخاب شود.






براده های یک ذهن:
شکر خدا حالا دیگر حالم خیلی بهتر شده.فکر میکنم تا یک ماه دیگر همه چیز تقریبا به شکل عادی بازگردد.یعنی بیشتر فعالیت ها.
اما خودمانیم.هیچ وقت فکر نمیکردم که عمل آپاندیسیت تا این حد آدم را درگیر کند.

۶ نظر ۲۶ تیر ۹۶ ، ۱۷:۱۷
یاس گل