مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قرآن» ثبت شده است

جمعه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۰۲ ق.ظ

اول از استاد،یاد آموختیم

ظاهرش شاید نشان ندهد که تا چه اندازه پای بند است به دین و نظام و معتقد به آن ها.

روزهای نخست وقتی از کشورهای غربی و آمریکا،با عنوان بلاد کفر و بلاد شیطان بزرگ یاد می کرد گمان می کردیم بیشتر برای آدمی شبیه او این ها یک نوع تمسخر است و شوخی.اما تکرار مداوم این عناوین از جانب او ما را تا حد زیادی مطمئن نمود که واقعا به این کلمات باور دارد.

همیشه از سکوت و عدم جنب و جوش علمی ما در کلاس گلایه مند می شود و می گوید به سوالات فکر کنید،پاسخ دهید حتی اگر اشتباه باشد.برایمان از سعدی و حافظ نیز ابیاتی را قرائت میکند من باب همین مسئله.مثلا برایمان می خواند که:

به راه بادیه رفتن بِه از نشستن باطل/وگر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

خاطرم هست یک بار هم که سوالی از او داشتیم،او را کنار امام جماعت دانشگاهمان دیدیم و آن قدر منتظرش ماندیم تا صحبت هایش با حاج آقا تمام شود.

یکی از اساتید میگفت:« ایشان همیشه به آموزش دانشگاه می گویند به وقت برنامه ریزی کلاس اساتید جوانب شرعی و انسانی را نیز در نظر بگیرید و کلاس ها را این گونه پشت سر هم قرار ندهید.»

ترم پیش بود که سر درس صنایع گوشت و شیلات یک بار یکی از دانشجویان سوالی پرسید که مثلا چرا فلان ماده برای ما منع شده است؟و پاسخ داد: «برای هر چیز دلیلی هست اما چیزی هست که من به آن معتقدم و آن اینکه وقتی دینی را برای خود انتخاب می کنیم به هر آنچه گفته می شود عمل کنیم.نمی شود که مثلا بگویم در اسلام فلان مورد خوب است این مورد را می خواهم،در مسیحیت فلان مورد خوب است آن را هم می خواهم و ...اینکه این ماده منع شده است حتما دلیلی دارد اما گاهی به خود می گویم اصلا شاید برایش دلیلی نیافتم شاید قرار است خداوند مرا با همین مسئله امتحان کند...به تمام اصول دین خود پای بند باشیم.به چهارچوبی که تعیین شده.»

برخی از بچه ها که از تغییر نظام آموزش مدارس  به ویژه در مقاطع ابتدایی از کشورگله میکردند با دلیل و برهان میگفت که اتفاقا این تغییر لازم بود و اگر هم ایرادی وارد باشد به مسئله ای دیگر است و بیان میکرد که :«مثلا تنها اشکالش این است که حالا دانش آموزان مقاطع ابتدایی معلم را به منزله خاله یا عمو می دانند و این ممکن است حرمت ها و حساب بردن ها را از بین ببرد اما اصل تغییر لازم و  ضروری بوده است.»

یا میگفت : «شما اولین تجربه تان در یک کارخانه استخدام به عنوان مسئول فنی است و حقوق مسئول فنی در کشور ما واقعا پایین است.خیلی ها هرچه می شود اول به مملکت فحش می دهند اما لطفا اول به خود شخصی که مسئول فنی شده و در کارش تغییری مشاهده نمی شود فحش دهید.وگرنه اگر شخص پس از ورود به کارخانه کوچکترین تغییری در جهت بهبودی ایجاد کند مطمئن باشید صاحب کارخانه متوجه خواهد شد و حتما حقوق را ارتقاء می دهد.»

یک بار هم یک دانشجوی رشته ارشد را دیدیم که حالا دیگر دانشگاه تهرانی شده بود و می گفت شما یکی از بهترین اساتید را دارید.شما در دانشگاه خودتان پای درس او می نشینید اما من مجبور بودم به کلاس های آموزشگاهی ایشان بروم و با جزوه های ایشان بود که در کنکور ارشد این طور موفق شدم.قدرش را بدانید.

از این ها بگذریم.مقصود از نوشتن این پست تنها شرح و توصیف استاد دروس تخصصی رشته ما نیست.می خواهم برسم به اینکه در جلسات قبلی درس اصول مهندسی ۲،اواسط مبحث فشاربخار و نقطه جوش بود که ایشان گفتند:«تمام این ها که می خوانید کاربردی دارند.در درس من چیزی بدون کاربرد نیست.اگر کسی آمد و گفت استاد این مبحث هیچ کاربردی ندارد من آن بحث را از امتحان حذف میکنم‌...و بعد ادامه داد که حتی می توانم برایتان کاربرد همین مبحث را در معارف بیان کنم!»

درس آن روز ما به نقطه جوش می پرداخت.به اینکه برای رسیدن به نقطه جوش یک مایع،لازم است فشار اتمسفری یعنی فشاری که جو بر اجسام وارد می کند با فشار بخار آن مایع یعنی تمایل به بخار شدن مایع،برابر شود‌.

حال به دو طریق این امر ممکن میشود.یک اینکه فشار بخار مایع را افزایش دهیم تا برسد به فشار اتمسفری.مثلا در مورد آب با افزایش دما این امر ممکن می شود‌.و دیگر اینکه مایع در هر دمایی که هست در همان دما بماند و این بار فشار اتمسفری را کاهش دهیم تا برسد به فشار بخار مایع که در این صورت حتی ممکن است مایعی مثل آب مثلا در صفر درجه سانتی گراد به جوش آید!(البته در این مبحث استثنائاتی نیز وجود دارد که از پرداختن به آن ها می پرهیزیم)

استاد بعد از بیان این موارد بود که به کاربرد همین موارد در معارف اشاره نمود و گفت:«در قرآن در توصیف قیامت داریم که إِذَا السَّمَاء انشَقَّتْ یعنی آنگاه که آسمان ز هم بشکافد.

وقتی آسمان شکافته شود چه اتفاقی می افتد؟در جو زمین ایجاد شکاف سبب کاهش فشار اتمسفری خواهد شد....

در جای دیگر می خوانیم وَ اِذا البِحارُ سُجِّرَتْ یعنی و آنگاه که دریاها بجوشند.دریاها...مگر نه آنکه گفتیم یکی از راه های به جوش آمدن مایع کاهش فشار اتمسفری و رسیدن آن به فشار بخار مایع است؟این همان اتفاقی است که بعد از شکافتن آسمان و کاهش فشار اتمسفری به جوش آمدن آب دریاها را می تواند اثبات می کند!که لزوما به معنی داغ شدن آب نیز نیست...

آن زمان که پیامبر این ها را می خواند مردم از سر تمسخر میگفتند؟چگونه ممکن است؟آب دریا بجوشد؟پیامبر چا می گوید؟و... »

بعد از حرف های استاد آن روز همه ما در شگفت بودیم.و البته ناراحت از اینکه چرا مانند استاد در آیات قرآنمان تعقل نکرده ایم...

استاد از آن آدم های متفاوت است که گرچه به خاطر سکوتمان در کلاس و واکنش او استرس را تجربه می کنیم اما همیشه می گوییم او به ما چیزهایی آموخت که هرگز نمی دانستیم...


براده های یک ذهن:

داشتن چنین اساتیدی نیز می تواند مصداقی از برکت باشد

۸ نظر ۲۱ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۰۲
یاس گل