مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نماز» ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۵، ۰۴:۴۶ ب.ظ

بی نمازی هایمان

خاطراتم را مرور می کردم و زیر و رو.بلکه زیبا قنوتی،رکوعی،سجودی خلاصه آنکه خوب نمازی بیابم برای انتخاب،برای انتشار!چه دستم آمد از همه سال های نمازخوانی ام جز هیچ؟این ها که نماز نشاید نامش را!شرم است تماما و شبه نمازی شاید.

پس بهتر آنکه بگذرم از این شرمندگیِ مُدام و اشاره ای کنم به مرتبط امری که هم از نماز باشد و هم، توان استخراج درسی از آن  میسر باشد مرا.اگر نه از خود که هیچ نداشته ام تا حال.

بهار بود و دانشگاه به تازگی در حیاطT ایستگاه های "یار مهربان" نامی بنا کرده بود و کتاب های دست دومی یا که نو در قفسه ها ، به رایگان در اختیار اهالی دانشگاه قرار می گرفت.آن هم بی هیچ نیاز به کارت اشتراکی و عضویتی و چه و چه و چه ...

یک بار که گذر بود از کنار آن و تلاقی نگاه هایمان با کتاب ها،مجموعه کتاب های جدیدی در میانشان دیده شد که درهای کنجکاوی مان می گشود به روی خویشتن خویش!عنوان کتاب این بود:"چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟"قلم،قلم استاد علیرضا پناهیان بود.همان که جوانان را با منبرش آشنایی ست و بس که حرف هایش با نسل جوان ساده است و امروزی، ،پای منبر نشستنش را مشتاقی ست برای مان.

آن روز دوستان دیگر نیز کتاب برداشته و گویی همین عنوان،دغدغه ی ذهنی بسیاری از ما بود.

خواندمش.و آه که نمازهامان چه مسافت ها فاصله داشت تا آن نماز خوب که حتی از مراحل رسیدن به آن-تا پیش از آن-هیچ نمی دانستیم.هیچ...نه در خانواده،نه مدرسه و نه دانشگاه...هیچ کجا نیاموختندمان چنین نمازی را.همه تقلید شد بنای طاعات و عباداتمان و همین شد دلیل جدایی ما از لذت حقیقی بندگی.

ما چه می دانستیم نماز را مودبانه،متفکرانه و عاشقانه مراحلی ست.نماز را تعریفش تنها خم و راست شدنی پی در پی و پر تکرار در طول روز بود و همه با همین دانش تقلیدی و نه تحقیقی،گلایه مند از مهربان معبود،که چرا وعده ی گره گشایی ات با نماز ها در زندگی محقق نشد و چه شد حاصل؟

کتاب اما چه خوش میگفت که: "گناه تمام بی نمازها را به گردن نمازخوان ها می اندازیم!چرا که اگر نمازخوان ها قشنگ نماز بخوانند ،اگر نمازخوان ها از نمازشان لذت کافی و بهره وافی ببرند،طبیعتا اکثر بی نمازها به سمت نماز گرایش پیدا خواهند کرد.راه تبلیغ دین همین است"

و تازه دانستم که هر آنچه گره در طناب سرتاسری زندگی ست برمی گردد درست به نقطه ی کیفیت نمازهایمان.نمازی که زندگی را بسته به چگونه خواندنش،دگرگون می کند و دچار تغییر.نمازی که با هروعده نوشیدنش به حقیقت معجونی ست معجزه گر و رویاننده پرهایی که بال می شوند بر شانه ها و بال هایی که می رسانَدِمان به آغوش خداوندی.

هرکجا دیدی بدبیاری هایت کمی نامتعارف شد بگو عجب!پس نمازهایم!

هرکجا بهبودیِ در زندگی طلبت شد بگو همین است قطعا!نمازهایم!

و خلاصه آنکه نماز و نماز و نماز...

ادعایی بر این نیست که پس از خوانِش کتاب ،این منِ شبه نمازخوان، مرتبه ی نمازهایم پله پله صعود کرد و اوج گرفت تا امروز!نه...آدمی همیشه فراموشکار بوده و هست.پس از اندکی رسیدن به لذت ،چنان غرق در ظاهرش و غرور رسیدن به آن میشود که رانده شدنش از دریا به ساحل را هیچ نمی فهمد.هیچ...

اما در همان چند روزی که دستورالعمل های این کتاب،مودب شدنم پای سجاده،تلاش برای قرائتی صحیح،تلاش برای بستن راه ورود افکار بی ربط و به مانند کفش ،پشت درِ سجاده قرار دادن گرفتاری ها و موارد دیگر، بر تمام این ها  تلاش ورزیدم،عین حقیقت است که بگویم تا چه اندازه حال دلم خوب بود.عجیب بود و متفاوت با امروزی که فراموشش کرده ام.

حالا که گرفتاری ها از پس و پیش سر می رسند مجددا،حالا که نامتعارف های زندگی خودی نشان داده اند،حالا که افکار بی ربط و برنامه ریزی ها درست سر سجاده پیدایشان میشود و راه پیدا کرده اند ،پس همه این ها یعنی،وقت،وقت تغییر است...

وقت،وقت رسیدن به چگونه نماز خوب خواندن است.

وقت،وقت رویش مجدد بال ها بر شانه هاست.

اگر نه...

این بی نمازی ها در آخر می کُشَد ما را...باور نمی کنید؟به امروز خود نگاهی بیاندازیم.

چرا که ما فقط فکر می کنیم زنده ایم...

۱ نظر ۲۵ آذر ۹۵ ، ۱۶:۴۶
یاس گل