مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هابیت» ثبت شده است

چهارشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۴۸ ب.ظ

من یک روز در یک داستان تمام خواهم شد

سال گذشته هم همینطور شد!

اجازه دهید اینطور شروع کنم؛معمولا جشنواره ی فیلم های سینمایی نوروز سیما،برایم فرصتی است برای پیدا کردن فیلم های مورد علاقه ام.این جستجو معمولا به فیلم هایی ختم می شود که عنصر خیال در آن ها نقش فوق العاده ای دارد و از فیلمنامه ی متفاوتی-از نگاه من- برخوردار است.فیلمی که می تواند مرا پای تلویزیون میخکوب کند،درست مثل یک کودک 4،5 ساله که وقتی در حال تماشای انیمیشن موردعلاقه اش باشد جوری در فضای داستان قرار می گیرد که از ترس از دست دادن یک پلان، فرصتی برای جواب دادن به سوالات اطرافیان ندارد خواه این سوالات درباره ی داستان باشد خواه دیگر موضوعات.

سال گذشته درست در روز سیزدهم فروردین ماه،فیلم طعم شیرین خیالِ کمال تبریزی با من این کار را کرد.فیلمی که اتفاقا از نظر بسیاری از منتقدان حرفه ای و غیرحرفه ای چندان هم فیلم جالبی نبود.

وسط های فیلم وقتی که مجبور بودم برای به جا آوردن مراسم سیزده بدر با خانواده از خانه بیرون روم خلقم کج بود.در آخر نیز آنقدر در طی یکی دو ماه مغازه ها را گشتم تا در نهایت سی دی آن را پیدا کردم و بارها دیدمش.

اما امسال...شاید هنوز زود باشد که دقیقا بگویم کدام فیلم یا کدام فیلم ها با من چنین کاری را کردند اما از بابت یکی از آن ها کاملا مطمئنم و آن:سه گانه ی هابیت!

از یکم تا ششم فروردین راس ساعت هفت بااشتیاق پای شبکه نمایش می نشستم.خدا می داند که وقتی درست در این ساعت میهمان ها سر می رسیدند اوضاع چگونه بود.انگار نه انگار که مهمان آمده!روی نزدیک ترین مبل به تلویزیون می نشستم و سرم به جای اینکه رو به میهمانان باشد رو به نمایشگر تلویزیون بود.باید حتما کسی مرا خطاب می کرد تا سرم را برگردانم به سمتش و ببینم چه می گوید:

-اینا چیه میبینی؟

-چقدر زشتن!

-خوشت میاد ازینا؟

و من خوشم می آمد.از بیلبو،از گندالف از تراندوئیل از تورین سپر بلوط از...

راستی گفتم تراندوئیل ... و آه تراندوئیل ...الف شاه...

نمی دانم که پیش از این ها این مسئله را با شما در میان گذاشته ام یا خیر!

من یک روز در یک داستان خودم را جا خواهم گذاشت...

من یک روز در یک داستان تمام خواهم شد...و آن روز،روز پیوستن من به تمام شخصیت هاست.شخصیت هایی که بیشتر آدم ها آنان را هرگز باور نداشتند و من بارها به آن ها گفته بودم که دنیای داستان ها دنیایی است سرشار از زندگی!

شاید آن داستان داستانی باشد که در آینده خودم به نگارش آن دست خواهم زد شاید هم داستانی دیگر از نویسنده ای دیگر...در هر داستان که تمام شدم مرا در همان داستان جستجو کنید و بدانید که من در لا به لای همان نوشته ها به زندگی خود ادامه خواهم داد.


۴ نظر ۰۸ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۴۸
یاس گل