مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

سه شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۳، ۰۴:۲۶ ب.ظ

دستمال سرخی ها

شاید این روزها "شنل قرمزی" جای "دستمال سرخی ها"،قصه ی قبل از خواب کودکان شود اما...

الفبای حق خون شهدا بر گردن ما،هنوز بر تخته ی کلاس تدریس میشود!

حالا تو هر چقدر دلت میخواهد شهادت و جهاد را در اذهان مردم دنیا شهید کن!از کتاب ها حذف...

حساب ایران از دنیا جداست!

این ملت بیدارتر میشوند...

 



سخن مسافر:مسافر جایی میان جاده جا مانده است...
دعا کنید رهگذری بازیابد او را!
دعا کنید باران نگاهش تمام شود که دارد پاک میکند راه خون شهدا را...که اگر پاک شود این راه...دیگر به خانه بازنمیگردد...
و گم خواهد شد برای همیشه! 

بعدا نوشت:انتظار که دیگر برای جماعت شیعه کار سختی نیست!

این روزها روزهای نیامدن است...روزهایی که آه و گریه و بلاتکلیفی با هم ترکیب میشوند و نمیفهمی چطور،کی یا کجا از این دریای متلاطم نجات خواهی یافت.

عشق آنقدرها هم که فکر میکنی دست نیافتنی نیست.به خودت می آیی و میبینی....!!

پیش می آید...

اما گاهی عشق ماندگار میشود و وناب...گاه شاید ماندگار شود اما فقط در قلب خودت!

میان عاشق و معشوق فرق بسیار است حافظ...قبول...اما ...خودت با عدم رعایت تقسیم ناز و نیاز بین این دو کنار می آیی؟

دوستان در پرده میگویم سخن! مسافر محتاج دعای بسیار گشته است...اما به رویش نیاورید که مغرور است و به غرورش برمیخورد!

پیشنهاد ویژه مسافر:بی خداحافظی-رضا صادقی

۰ نظر ۱۹ فروردين ۹۳ ، ۱۶:۲۶
یاس گل
يكشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۳۶ ق.ظ

15روز قبل از شهادت

سلام آقا جان!
امیدوارم حالتان خوب باشد. آنقدرخوب که دشمنانتان از حسودی بمیرند و از ترس خواب بر چشمانشان حرام باشد.اگر از احوالات این سرباز کوچکتان خواستار باشید،خوبم؛دوستانم خیلی شلوغش میکنند. یعنی در برابر جانبازی هایی که مدافعان این آب و خاک کرده اند،شاهرگ و حنجره و روده و معده من عددی نیست که بخواهد ناز کند…

هر چند که دکترها بگویند جراحی لازم دارد و خطرناک است و ممکن است چیزی از من نماند…من نگران مسائل خطرناک تر هستم… من میترسم از ایمان چیزی نماند. آخر شنیده ام که پیامبر(ص) فرمودند: اگر امر به معروف و نهی از منکر ترک شود، خداوند دعاها را نمی شنود و بلا نازل میکند. من خواستم جلوی بلا را بگیرم.اما اینجا بعضی ها میگویند کار بدی کرده ام.

بعضی ها برای اینکه زورشان می آمد برای خرج بیمارستان کمک کنند میگفتند به تو چه ربطی داشت؟!!مملکت قانون و نیروی انتظامی دارد!ولی آن شب اگر من جلو نمی رفتم، ناموس شیعه به تاراج میرفت ونیروی انتظامی خیلی دیر میرسید. شاید هم اصلا نمی رسید…یک آقای ریشوی تسبیح بدست وقتی فهمید من چکار کرده ام گفت : پسرم تو چرا دخالت کردی؟ قطعا رهبر مملکت هم راضی نبود خودت را به خطر بیندازی!

من از دوستانم خواهش کردم که از او برای خرج بیمارستان کمک نگیرند، ولی این سوال در ذهنم بوجود آمد که آقاجان واقعا شما راضی نیستید؟؟ آخر خودتان فرمودید امر به معروف و نهی از منکر مثل نماز شب واجب است.

آقاجان!بخدا دردهایی که میکشم به اندازه ی این درد که نکند کاری بر خلاف رضایت شما انجام داده باشم مرا اذیت نمیکند. مگر خودتان بارها علت قیام امام حسین(ع) را امر به معروف و از منکر تشریح نفرمودید؟مگر خودتان بارها نفرمودید که بهترین راه اصلاح جامعه تذکر لسانی است؟یعنی تمام کسانی که مرا توبیخ کردند و ادعای انقلابی گری دارند حرف شمارا نمی فهمند؟؟یعنی شما اینقدر بین ما غریب هستید؟؟

رهبرم!جان من و هزاران چون من فدای غربتت. بخدا که دردهای خودم در برابر درد های شما فراموشم میشود که چگونه مرگ غیرت و جوانمردی را به سوگ مینشینید.

آقا جان!من و هزاران من در برابر درد های شما ساکت نمی نشینیم و اگر بارها شاهرگمان را بزنند و هیچ ارگانی خرج مداوایمان را ندهد بازهم نمی گذاریم رگ غیرت و ایمان در کوچه های شهرمان بخشکد.

بشکست اگر دل من بفدای چشم مستت
سر خمَ می سلامت شکند اگر سبویی

علی خلیلی

سخن مسافر:این روزها برای شهادت جنگ لازم نیست...علم داشته باشی...امر به معروف کنی...شهیدت میکنند...اگر لایق باشی

۱ نظر ۱۰ فروردين ۹۳ ، ۰۷:۳۶
یاس گل