مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی

۸ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

سه شنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۷، ۱۰:۴۲ ق.ظ

"تفاوت های ما بیش از شباهت هاست،باور کن..."

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۹ آبان ۹۷ ، ۱۰:۴۲
یاس گل
چهارشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۷، ۱۰:۵۶ ق.ظ

دایره ی امن

یک دایره ی امن در زندگی ام تعریف شده است.دایره ای  که شاید البته به مرور بر قطر آن افزوده شده باشد.

تمام زندگی من در همین دایره  تعریف می شود.

در تهران زندگی میکنم!اما تمام تهران برایم در همین دایره خلاصه می شود.

دایره ی امن من به سختی به مرکز شهر می رسد.در یکی از نقاط جغرافیایی تهران محدود شده و فقط چند منطقه ی دیگر را کنار خودش شامل می شود.آن هم به شرط خوش مسیر بودن.

از این رو به هیچ یک از قرار ملاقات های خارج از این دایره نمی روم.اصلا شما بگویید کلاس داستان نویسی در فلان نقطه ی شهر برگزار می شود.استادش هم عالی ست.فلان نویسنده است.فقط بگویید در دایره ی امن من قرار دارد؟ندارد ؟پس اهمیتی ندارد.ولش کن.

چیزی که می گویم برای خیلی ها قابل درک نیست.

مثلا آدمی که اهل اردوهای جهادی ست،اهل پیاده روی اربعین،اهل سفرهای دوستانه،اینطور آدم ها،آدمی شبیه به من را اسیر در حصارهای من در آوردی می بینند.برایشان مضحک است که یک نفر ساکن تهران باشد و عملا در خیلی از محله های شهر حتی برای یک بار هم که شده گذر نکرده باشد.یا که اگر به او بگویند بیا همدیگر را در این مکان ببینیم ممانعت کند و بگوید دور است.

چیزی که می گویم برای خیلی ها قابل درک نیست.برای خیلی ها.


۴ نظر ۲۳ آبان ۹۷ ، ۱۰:۵۶
یاس گل
دوشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۷، ۰۶:۰۱ ب.ظ

حرف های الکی

شالم را می پیچم دور سرم.باران می بارد.یاد خانم مهناز می افتم که می گفت مثل سگ و گربه باران می بارد.یاد خانم ناهید که می گفت مثل دم اسب.

کلاس یوگای امروز تمام شده و منتظرم.منتظرم تا پدر بیاید و برگردم خانه.


از وقتی می رسم خانه کار خاصی انجام نمی دهم.فقط چند بار تکرار میکنم که امروز یک حرکت سخت انجام دادم.نمی گویم اسم حرکت شالابهاساناست.نمی گویم ران پای چپم یک آن سر کلاس گرفت.

بعد هی توی ذهنم می آید که باید یک فصل از داستان را امشب تمام کنم.یادم می آید که این هفته باید یک فصل دیگر را هم بنویسم.

فکر میکنم بالاخره هدیه ی تولد الهام را چه کنم؟

آخرش بلند می شوم می آیم "stranded in the middle of nowhere"را گوش می دهم.مدرن تاکینگ را.

و می نویسم.

اینجا،برای شما

از حرف های الکی...


۲ نظر ۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۸:۰۱
یاس گل
يكشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۷، ۱۲:۱۰ ب.ظ

هدیه ای برای دوست

حتما برای شما هم پیش آمده است که در روز تولدتان،از طرف دوستان،هدیه ای دریافت کرده باشید که در آن برهه از زمان نیازمندِ به آن نبوده اید!

در چنین موقعیت هایی صد البته که ابراز این موضوع به طرف مقابلتان بسیار ناپسند و به دور از ادب است.هرچه که باشد آن دوست،ان رفیق برای تولد شما هزینه کرده است و تنها اشکال ماجرا اینجاست که به درستی از نیازمندی های آن روزهای شما مطلع نبوده است.

دو سه سال پیش بود که با خودم فکر کردم،چرا به دوستانم آن چیزی را هدیه دهم که به کارشان نمی آید.چرا هم خرج کنم و هم این خرج کردن به هیچ کجای زندگی آن رفیق نرسیده باشد.و اینطور شد که تصمیم گرفتم از آن پس،با نزدیک شدن به تولد هر یک از دوستان از آن ها درخواست فهرستی کنم!فهرست هدیه های پیشنهادی آن ها با توجه به نیازِ آن روزشان.

فهرستی که در آن،حتی کوچکترین چیزی که به آن نیازمندند هم قید شده باشد.فهرستی که در آن،قیمت های مختلفی از اجناس،کالا یا پوشاک آورده شده باشد تا هرکس بسته به استطاعت مالی خود،یکی از اقلام را به عنوان هدیه انتخاب کند.

این پیشنهاد و ایده،بازخوردهای خوبی داشت.دیگر برخی از دوستان می توانستند برای رفع برخی نیازهای خود روی هدیه ی تولدشان حساب کنند و از طرفی،پول کسی که خریدار آن هدیه است نیز دور ریخته نشده باشد.

به تَبَع چنین پیشنهادی،دوستانم نیز با نزدیک شدن به تولد من،از من،درخواست در اختیار گذاشتن همین فهرست را داشتند و من نیز هربار هدیه هایی با قیمت های مختلف،پیش رویشان قرار می دادم.شبیه به همین روزها.

موضوع دیگر اینکه،وقت هایی هست که طرف مقابل واقعا نمی داند چه می خواهد.شاید هم به این موضوع خوب فکر نمی کند.یا نیازمند به چیزی ست که خرید آن توسط یک نفر میسر نیست(به سبب قیمت).

در مورد مسئله ی آخر،حتی باز هم راهکارهای دیگری وجود دارد.مثلا اینکه الف مدتی ست یک کیف پول 60 هزار تومانی در نظر دارد.از طرفی دوستش ب قادر به خرید هدیه ای با این قیمت نیست.در چنین موقعیتی از طرف الف پیشنهاد می شود که ب در خرید این هدیه مشارکت کند!یعنی ب می پذیرد برای مثال 70درصد این هدیه را سهیم شود و به این ترتیب دوست ما یعنی الف در حالی آن کیف پول را می خرد که فقط 20هزار تومان از جیب خودش خرج کرده است.(40تومان آن را از دوستش ب به عنوان هدیه ی تولد دریافت کرده است)

بر خلاف خیلی ها که می گویند هدیه دادن پول یک جور بی اهمیتی نسبت به فرد است اتفاقا من معتقدم اگر که شما از دوستتان درخواست فهرستی کنید،و او به هیچ وجه چیزی ارائه ندهد،بهتر آن است که به بانک بروید و یک کارت هدیه ی شکیل سفارش دهید و همراه با یک کارت تبریک به او تقدیم کنید.هیچ کجای این نوع هدیه دادن را ناپسند نمی بینم و حتی بسیار دارای ارزش و احترام است که شخصی برای خاطر شما به بانک رفته باشد و چنین کارتی سفارش داده باشد.و صد البته یک کارت هدیه بهتر از خرید هدیه ای است که اصلا معلوم نباشد طرف خوشش بیاید یا نه.(البته اگر به من باشد همان کارت هدیه را هم درون جعبه ی کوچک یا ساک دستی کوچک و دست سازی قرار می دهم.)

به هرحال این پست برای ارائه راهکارهایی به منظور خرید هدیه تولد برای دوستتان نوشته شد.شاید شما راهکارهای دیگری هم برای این منظور داشته باشید.مگر نه؟

۲ نظر ۲۰ آبان ۹۷ ، ۱۲:۱۰
یاس گل
جمعه, ۱۸ آبان ۱۳۹۷، ۰۱:۵۲ ب.ظ

از ایران به بنگلادش،از بنگلادش به ایران

خیلی دلم میخواست برایش چیزی بنویسم.از حس و حالم بعد دیدن کارهاش.در جواب تشکرش از مردم ایران.در نظری زیر آن پست که عکس روزنامه ی جام جم ما را انداخته بود و نوشته بود حتی یک کلمه از این گزارش را نمی تواند بخواند اما می داند حتما چیزهای خوبی درباره اش نوشته شده.

من واقعا دلم میخواست اما...

همیشه بیشتر حرف هایی که می خواهم به انگلیسی بگویمشان بیشتر از تعداد واژگانی ست که بلدم.بیشتر از گرامرهایی که می دانم.

و تو فکر کن یک عالم حرف خوب توی گلویت باشد و نتوانی بنویسی،بر زبان آوری...

تنها خوبی اش این بود که آنقدر انرژی مثبت از مردم ما دریافت کرده بود که خودش از همه ی ما در پستی تشکر کند.دم همه ی آن ایرانی ها گرم.

۰ نظر ۱۸ آبان ۹۷ ، ۱۳:۵۲
یاس گل
جمعه, ۱۸ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۰۶ ق.ظ

زبان و ادبیات پارسی

اول:

تفال میزنم و زیباترین جواب ممکن را در بیت آخرین به من می دهد،آن هم با چه ردیف هایی،چه ردیف هایی!


من غلام نظر آصف عهدم کو را       صورت خواجگی و سیرت درویشان است


دوم:

حامد همایون گوش نمی دهم معمولا.اما این بار وزن شعر و آهنگی از حامد همایون توی ذهنم هست که می خواهم بدانمش.نمی توانم تنها با جستجو در اینترنت به وزن آن دست یابم.مجبورم بنشینم و تقطیعش کنم.تقطیع اولم غلط است.جواب نمی دهد.تقطیع دوم اما کاملا درست.به ذوق می آیم و می روم به دنبال شعرهای دیگری با وزن "مفتعلن مفتعلن فاعلن"...


سوم:

ماضی نقلی یا حال کامل در زبان انگلیسی!

خنده دار است که حتی زمان های فعلی در زبان فارسی را هم تا حد زیادی از یاد برده ام و جز چند زمان خاص از باقی آن ها چیزی به یاد نمی آورم.سال پیش هم برای کنکور نخواندمشان.اما وقتی می خواهم ماضی نقلی در انگلیسی را بخوانم،قبلش بلند می شوم و می روم سراغ کتاب دستور زبان فارسی.همانی که از نمایشگاه کتاب خریدمش.ماضی نقلی صفحه ی 51 ...


چهارم:

من هنوز هم دلداده به این زبانم،هرچند که از پذیرفته شدگان ارشد 97 نبوده باشم


۰ نظر ۱۸ آبان ۹۷ ، ۱۱:۰۶
یاس گل
دوشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۷، ۰۷:۲۵ ب.ظ

شهزاده ی رویای من (رمز،همان همیشگی)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۴ آبان ۹۷ ، ۱۹:۲۵
یاس گل
پنجشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۷، ۰۲:۱۲ ب.ظ

وقتی که آدم ها با هم می آیند

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۰ آبان ۹۷ ، ۱۴:۱۲
یاس گل