مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی

۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

سه شنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۰۰ ق.ظ

خنده های حرام

اما خنده اى که خداى والا آن را دشمن دارد آنست که مرد سخن خشن و ناروا گوید که بخندد یا بخندند و به سبب آن هفتاد پائیز در جهنم سرنگون رود "رسول اکرم(ص)،نهج الفصاحه"

 

این خنده ها حرام است!

این را به فتوای دلم می گویم.

به سند هر آن حدیث،هر آن روایت،که من را،تو را،تمام این امت را،از خنده های نا به جا و بی مورد برحذر داشته است.

آن را نشانه جهل یک انسان شمرده است.

آن را قاتل خاموش و تدریجی دل- و نه تنها دل که ایمان - شمرده است.

اتفاقات اخیر عربستان،بیش از آنکه خون را در رگت متلاطم کند،بیش از آنکه تو را بیدار کند،عجیب به خنده واداشته است تو را.

باطل است و صد مرتبه از وقاحت آنان فجیع تر،که ماجرای کثیف و شنیع پیروان نفس را،به اسم "حج"،به اسم "مکه"،و به نام مقدس "اسلام"،در فضای مجازی،در شبکه های "ضد"اجتماعی و در قالب لطیفه ای باطل،این عبارات منحوس را،چون ساقی سرمست ز غفلت بچرخانی و خود خندی و جمعی را،با ننگ بخندانی.

اصل مطلب را نگرفته ای.

تغییر داده ای ماجرایی سخیف را،به عملی استهزاء آمیز و به اسباب جدید سرگرمی این روزهایت.

خنده های امروز تو را درک نمی کنم مسلمان!

به گمانم،رگ غیرتت،کند می زند این روزها ...

 تنها رجوع می دهمت به قرآن،به بقره،به پنجاه و نهمین آیه:


فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَنزَلْنَا عَلَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ رِجْزاً مِّنَ السَّمَاء بِمَا کَانُواْ یَفْسُقُونَ

اما افراد ستمگر، این سخن را که به آنها گفته شده بود، تغییر دادند؛ (و به جای آن، جمله استهزاء آمیزی گفتند؛) لذا بر ستمگران، در برابر این نافرمانی، عذابی از آسمان فرستادیم



براده های یک ذهن:

چه را به استهزاء گرفته ای؟

به خیال خودت اقدام دو مجرم را؟

یا فروع دینت را؟

"بدانید کسی که ارتکاب گناهی را بشنود و خبر آن را پخش کند مانند انجام دهنده آن است"

رسول اکرم(ص)- ثواب العمال و عقاب الاعمال

۴۲ نظر ۲۵ فروردين ۹۴ ، ۱۰:۰۰
یاس گل
پنجشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۰۰ ب.ظ

مادر

الجَنَّةُ تَحتَ أقدامِ الاُمَّهاتِ  "رسول اکرم(ص) - نهج الفصاحه"


نوشتن برای تو سخت است.

چهار حرفی گسترده و پیچیده ای را به خود اختصاص داده ای؛ مــــــــادر

اشتباه بزرگی است که تا امروز

-از سر غرور جوانی یا حیایی نا به جا-

از بوسه زدن بر دست های مهر پرورت امتناع کرده ام.

اشتباه بزرگی است که تا امروز،

"دوستت دارم"های گره شده در قبرستان گلویم را برایت بازگو نکرده ام!

تنها،

به نوشتن های گاه و بیگاه خود اکتفا کرده ام،

و با این شعار غلط  که" واژه ها خود به تنهایی القا کنندگان محبت اند "به زندگی سرد و بی جان خود ادامه داده ام!

زهی خیال باطل!

این واژگان بی روح،

تا از مرز قلم و کاغذ نگذرند،

جان نمی گیرند.

باید بر زبان آیند.

در عمل.

آه که چقدر برایت کم گذاشته ام.....



آن سوی روزنه:

مادر از هر سازنده ای،سازنده تر و باارزش تر است.بزرگترین دانشمندان،؛ممکن است مثلا یک ابزار بسیار پیچیده الکترونیکی را به وجود آورند،موشک های قاره پیما بسازند،وسایل تسخیر فضا را اختراع کنند اما هیچ یک از این ها اهمیت ندارد که کسی یک انسان والا به وجود آورد و او مادر است.این آن الگوی زن اسلامی است."آیت الله خامنه ای(مدظله العالی)"

برگرفته از کتاب خانواده - پویش "من خانواده ام را دوست دارم"

۵ نظر ۲۰ فروردين ۹۴ ، ۱۸:۰۰
یاس گل
جمعه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۰۰ ب.ظ

فرمانده

استتار

تیراندازی

پرش از ارتفاع

بالا رفتن از صخره

...

اشتباه نکنید.

اینجا نه پادگان است و نه یک منطقه جنگی.

اما کارزار همان کارزار است و صحنه ها هرآنچه که بارها دیده ایم و شنیده ایم.

اینجا مستند مسابقه "فرمانده" است.

اینجا فرصتی است نه فقط برای کسب مهارت ها و آموزه های نظامی و آمادگی جسمانی،که برای در دست گرفتن افسار نفس،برای کشف نیروها و استعدادهای خفته در وجود.

یک  reality showدر قالب مسابقه.

با حضور شرکت کنندگانی جوان،باانگیزه و ماجراجو از جای جای ایران.

دیده بانی،مشاوره،آموزش،تنبیه،تشویق،ارزیابی عملکرد شرکت کنندگان...همه و همه تحت نظارت میراثی گران بها از دوران جنگ قرار می گیرد.تحت نظارت ریش سفید این میدان؛"فرمانده"

دوربین فیلم برداری حکم چشم های همیشه بیدار فرمانده را دارد و دستیاران وی حکم بازوهای مرد را.

مستند مسابقه فرمانده جایی برای تفریح و گذران وقت نیست.

باید جنگید تا به عنوان "قهرمانی" رسید و برنده ی نهایی این مصاف شد.

برنده ای که علاوه بر دریافت جایزه نقدی،مجوز شرکت در دوره‌ی آموزشی نیروهای ویژه را نیز دریافت خواهد نمود.

اولین فصل از مجموعه مسابقه‌ی فرمانده، در زیباکنار، از مناطق بکر استان گیلان برگزار شد. در این دوره از مسابقه، مجموعه خصوصیات موردنیاز یک فرد برای رسیدن به جایگاه فرماندهی، در هر قسمت به بوته‌ی آزمایش گذاشته می‌شد(1)

دومین فصل از مجموعه مسابقه‌ی فرمانده‌، در میان آب‌های نیلگون خلیج‌فارس برگزار شد و خصوصیت شاخص این فصل از مسابقه‌ی فرمانده، حضور شرکت‌کنندگان در جزیره‌ی استراتژیک فارور و طی کردن این دوره تحت نظر گروهی از زبده‌ترین تفنگداران دریایی است(2)

از جمله ویژگی های حائز اهمیت در محبوبیت این برنامه ایجاد درگیری حسی و عاطفی میان مخاطبان و "فرمانده" می باشد."فرمانده" مخاطبان را خواه ناخواه در روال مسابقه به دنبال خود می کشد.در تمام صحنه های پرهیجان مخاطب،خود را کنار شرکت کنندگان حاضر می بیند.تا جایی که هربار با حذف یک شرکت کننده از دور مسابقه،فقط افراد حاضر در صحنه نیستند که از این ترک تعلق خاطر و اتمام خاطراتشان با فرد مورد نظر اندوهگین می شوند بلکه مخاطب نیز دیگر عضوی از خانواده فرمانده به شمار می آید و حذف شرکت کننده از تصویر دسته جمعی آن ها،برایش کمی دشوار است.

دنبال کنندگان این مسابقه محمد جواد خاکپور،شرکت کننده خاطره ساز از سری اول فرمانده را به خوبی به خاطر می آورند.جوانی که در مراحل ابتدایی مسابقه یعنی در مرحله برگزاری یادمان شهدا،درست زمانی که فرمانده از انتخاب یک نفر برای حذف از مسابقه مستاصل گردیده بود با رضایت کامل داوطلب حذف از میدان مسابقه شد.تصمیمی غیرقابل پیش بینی که تعجب فرمانده را برانگیخت و در یک جمله از او پرسید:با خدا معامله کردی؟دلیل تصمیم محمد جواد خاکپورفراتر از انتظار تمام شرکت کنندگان و مخاطبان بود؛ از نگاه او،همین مرحله و برگزاری یادمان شهدا برای او بزرگترین برد زندگی بود و اگر بیشتر به روال مسابقه ادامه می داد طبیعتا دچار وابستگی و دل بستگی های بیشتر می شد و ترک این تعلقات برای او دشوارتر می گشت.

یادآوری مداحی علی آقا،در سری دوم مستند مسابقه فرمانده،در مرحله زندگی 24 ساعته بر روی امواج متلاطم آب های نیلگون خلیج فارس  در life craft ،نیز خالی از لطف نیست.مرحله ای که شرکت کنندگان از بدو ورود در قایق نجات دچار دریازدگی شدند و هر چند دقیقه یک بار شاهد بدحالی یک نفر از اعضا بودیم.اینجا بود که نوای "رهبر من!طلایه دار لاله هایی،امید قلب عاشقایی... "از حنجره ی خسته اما پر امید علی آقا بیرون آمد تا علی رغم بدحالی خود،روحیه ای جدید به سایر دوستان دهد.البته با تاریکی هوا،هیچ یک از اعضا،چند ساعتی بیش،طاقت نیاورده و درخواست کمک کردند.

در "فرمانده" هر از گاهی شاهد مصدومیت شرکت کنندگان نیز بودیم.شکستگی پا ،ضرب دیدگی انگشت دست و کمر،برداشتن جراحات و ...  از جمله مواردی بود که در حین مسابقه حضور شرکت کنندگان در مراحل بعد را تهدید میکرد.

در مسابقه فرمانده اتفاقی که از آن میتوان به عنوان درس اخلاقی این مجموعه استفاده نمود این بود که هرگز شرکت کننده نبایستی به مهارت های از پیش داشته خود اکتفا می نمود.بارها شاهد حذف افرادی بودیم که علی رغم توانایی و تجربه خود در مرحله ای که انتظار برد آن ها را داشتیم و به عبارتی نقاط قوت آن ها بود،از دور مسابقه کنار می رفتند.مانند آقا مرتضی.غریق نجاتی که در مرحله شنا از مسافت دوکیلومتری دریا تا ساحل،حذف شده این مرحله بود.یا آقا حسن که در شنا از مهارت خوبی برخوردار بود.اما پس از وخامت حال،به دلیل اکتفا کردن به مهارت خود از جلیقه نجات استفاده نکرده و بی مهابا به دریا پرید و حذف شده مرحله زندگی 24 ساعته در life craft شد.اتفاقی که اگر در یک ماجرای واقعی و بدون وجود کمک پیش می امد حتما منجر به مرگ وی میشد.شکست علی آقا در مرحله کار با نقشه نیز تعجب برانگیز بود.چرا که وی در رشته معماری تحصیل کرده بود و همه او را برنده این مرحله می دانستند.

سری دوم این مستند مسابقه هیجان انگیز نیز به انتهای خود رسید و بایستی در انتظار ساخت سری جدید "فرمانده" با اتفاقات و مراحل غیر قابل پیش بینی دیگری باشیم.

علاقه مندان جهت شرکت در سری جدید این برنامه می توانند به سایت www.farmande.tv  مراجعه نموده و با تکمیل فرم مربوطه اعلام آمادگی نمایند.


 1و2-farmande.tv


kolt



براده های یک ذهن:

- گفتم حاجی.اومدم که بمونم!

- باشه.وسایلت رو بذار و بیا.

- نه حاجی!اومدم که کلا بمونم!

پس از یک سال سراغ آقا پویا-یکی از شرکت کنندگان سری دوم مستند مسابقه فرمانده-را گرفتند.این گفتمان صحبت های پویایی بود که حال خود برای همیشه در کنار فرمانده خدمت میکند.از دیدگاه او بعد از فرمانده زندگی وی احیا شد.

۱۵ نظر ۱۴ فروردين ۹۴ ، ۲۲:۰۰
یاس گل
جمعه, ۷ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۰۰ ق.ظ

چ مثل چمران

دست در رویاهایم می برم،

زیر و رو میکنم این خواب های آشفته را،

نمی یابمت!

این عادت هر روزه ی من است،

که خود را،

جایی میان خواب ها جا بگذارم.

شبانگاهان،

آن قدر در رویای این و آن سرک بکشم،

تا بالاخره،

در روشنای ذهن کسی،

بازیابم تو را.

هیس!

این صدای مناجات تو است،

که از دالان خواب های کسی به گوش می رسد؟! :

 

"... همیشه در خلوت شب های تار با او راز و نیاز می کنم.همیشه دلم از شور عشقش می سوزد،می تپد و می لرزد.اما،اما هیچگاه رو در رو و بی پرده در مقابل او ننشسته ام.شرم دارم که در مقابلش بنشینم و در دلم و جانم چیز دیگری جز او وجود داشته باشد ..."

 

من دلباخته ی همین بی قید و بند زندگی کردن های توام.

شیفته ی "من مرد زندگی نیستم"های تو!

هر روز اندک اندک از من کم میشود.

و من،

به این آب رفتن های وجود،ادامه خواهم داد.

اگر روزی تمام شدم،

ذره ذره مرا،

در خواب ها جستجو کن... 



براده های یک ذهن:

چریک باشی و این قدر عاشق!

۱۲ نظر ۰۷ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۰۰
یاس گل