عاشقانه های یلدایی
از خیر این یک دقیقه های یلداییِ هر ساله ،به آسانی نمی گذرم.
برای همین یک دقیقه سنگ تمام می گذارم در این خانه.
به اندازه یک سال طولانی میکنم آن را برای هردوی مان.
به اندازه تمام نبودن هایمان،
به اندازه تمام چشم در چشم نشدن هایمان،
به اندازه تمام لحظه هایی که یادمان رفت به یکدیگر بگوییم:دوستت دارم خوب من!
باید بیایی،در را باز کنی و ببینی که ...
خانه پر است از آویز های دست ساز و کارت پستال های رنگارنگ یلدایی،
ازانار های دان شده در کاسه های سفالی فیروزه ای رنگ و هندوانه های مثلثی قاچ خورده،
از بهانه های تفأل زدن بر دیوان جناب حافظ و ...
و میهمان بیاید برایمان.
به بچه ها هیچ نگوییم.
بگذاریم تا دلشان می خواهد خنده سر دهند.
اصلا خانه را بگذارند روی سرشان.
چه فرقی می کند.
به آن ها هم باید بگوییم که تا چه اندازه عزیزند برایمان و چه شیرین و گرم است طعم بودنشان.
یلدا را باید بزرگ کنیم.
این 60 ثانیه های به ظاهر اندک را.
شاید رسالت یلدا همین باشد.
که یادمان نرود چقدر محتاج دقیقه هاییم برای عشق ورزیدن های از یاد رفته در روزگار سرد آهنی!
براده های یک ذهن:
ثبت لحظات شیرین یلدا در خاطراتمان بسیار باارزش تر است از ثبت عکس های پی در پی یلدایی با دوربین عکاسی و اشتراک گذاری آن با سایرین!یلدا را بدون تلفن همراه سر کنیم!
بی تو شب هامان همه یلدایی اند!