جز تو
صبح میروم دانشگاه و عصر با خستگی و سردرد به خانه برمیگردم. مینشینم دستی به سر و روی پایاننامه میکشم و برای استاد ارسالش میکنم. استاد که تایید میکنند میروم سراغ همانندجویی. تا یازده و نیم شب خبری از نتیجه نمیشود و میخوابم. صبح زود بیدار میشوم و میبینم نتیجه آمده. وارد گلستان میشوم و اطلاعات را وارد میکنم اما درخواست ثبت نمیشود و خطای بدهی میدهد. نمیفهمم منظورش از بدهی چیست. به آموزش زنگ میزنم. میگوید به نظر خطای خود سیستم است و باید به امور مالی اطلاع دهم تا برطرفش کنند. امور مالی بار سوم چهارم به تماسم جواب میدهند و میگویند نگاهی میکنند تا ببینند مشکل چیست. چشمم به ساعت است. باید تا قبل از جلسه امروز درخواست به گروه برسد. بالاخره مشکل سیستم برطرف میشود و درخواستم را ثبت میکنم و به آموزش اطلاع میدهم. سه ربعی میگذرد و خبری از تایید نمیشود. استاد راهنمایم پیام میدهند که هنوز درخواست به ایشان نرسیده است. دوباره به آموزش زنگ میزنم. میگویند کاری پیش آمده بوده و بلافاصله تایید میشود. به استادم خبر میدهم اما سر کلاس هستند و باید صبر کنم. دقایق کند میگذرند. خیلی کند. ظهر میشود و من فکر میکنم از دیروز تا همین لحظه را نفهمیدهام چطور سپری کردهام. نمیدانم چه در انتظارم است و چه چیز به صلاحم است. اینکه درخواست همین امروز به جلسه گروه برسد و بعد با فشردگی بیشتری(بیشتری از روزهای گذشته) کار را تحویل دهم یا برود برای هفته بعد و با کمی صبر و آرامش بیشتر به تکمیل آن بپردازم.
به استاد زنگ میزنم. میروند که تاییدش کنند و امروز برود در جلسه گروه.
دل توی دلم نیست و میترسم.
خدایا!
جز تو که را دارم؟