مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
چهارشنبه, ۸ فروردين ۱۴۰۳، ۰۹:۳۳ ق.ظ

شبی که از هراس گم شدن آن سوسک خوابم نبرد

دیشب شب جالبی نبود. بعد از چند مرتبه بیرون آوردنِ کشوهای زیر تخت بالاخره آن سوسک موذی را دیدم و تا خواستم چیزی بردارم تا روی سرش بزنم در رفت. کاملا آشفته شده بودم و به خواهر و مادرم گفتم باید تشک را بلند کنیم. با اینکه کاملا مخالف بودند اما همین کار را کردند. تشک واقعا سنگین بود. کفی‌ها را هم برداشتیم اما نبود که نبود. سوسک‌کش را زیر تخت پخش کردیم و همه چیز سر جای اولش برگشت جز اعصابمان. همه از دست من شاکی بودند. همه بر من خرده می‌گرفتند و احساس تاسف می‌کردند که از یک بچه سوسک این‌قدر می‌ترسم و خانه را به هم ریخته‌ام. هیچ‌کس هراس بیمارگون مرا درک نمی‌کرد. هیچ‌کس ضربان قلبم را نمی‌شنید. کسی نمی‌خواست باور کند که من واقعا فوبیا دارم و دست خودم نیست اگر این همه می‌ترسم.

شب در اتاقم نخوابیدم. حتی در پذیرایی هم خوابم نمی‌برد و مدام به این فکر می‌کردم که سوسک‌ها در تاریکی از مکانشان خارج می‌شوند. که اگر غذایی نخورده باشند بدشان نمی‌آید سراغ مو و ناخن و پوست مرده بروند. به این فکر می‌کردم که آن اتاق دیگر برایم امن نیست تا وقتی که جسد سوسک را ببینم.

من برای شما آرزو دارم هیچ‌وقت در اتاقتان یک سوسک کثیف را گم نکنید.

۰۳/۰۱/۰۸
یاس گل

نظرات  (۵)

۰۸ فروردين ۰۳ ، ۱۰:۴۴ عطاملک | قرارگاه سایبری

سلام

عیدتون مبارک

ازتون دعوت می کنم مطالب زیبایی که مینویسید را در شبکه اجتماعی ویترین نیز منتشر بفرمایید

وجود خبرنگار فعالی چون شما در ویترین باعث خوشحالی ما است

اکنون نام کاربری تان ازاد و قابل ثبت هست

ممنون

پاسخ:
سلام
سال نو شما هم مبارک
بزرگوارید
متشکرم از توضیحات شما و معرفی این شبکه اجتماعی 🙏

یه شب از راه رفتن سوسک رو بدنم بیدار شدم ...

به شدت از سوسک میترسم 🚶‍♀️

پاسخ:
وای نه. این یه کابوسه برام :(( چه کار کردی بعدش؟

عزیزممممم :_)

من براش شما آرزو دارم هیچ‌وقت در اتاقتان یک سوسک کثیف را گم نکنید.

این رو دوبار بخونیم چون درباره‌ی سوسک و اتاق حرف نمی‌زنی؟:))))

پاسخ:
متاسفانه متوجه منظورتون نشدم.
به هر حال اینم فعلا روزگار ماست.

یاسمن.. ما چون خونه مون همکفه و پله نمی‌خوره و حیاط هم باغچه داره مجبوریم با حشرات بسازیم. البته الان خیلی خیلی خیلییی کمتر شدن ولی اونموقع که در و پنجره ها هنوز فلزی بودن سوسک تو خونه زیاد بود. یه بار عصر تو سالن خوابم برده بود چشم باز کردم... یکیشون رو قفسه سینه م بود.. قسم می‌خورم از شدت خستگی حتی کمترین تکانی نخوردم که مثلا بره یا هرچی..

هنوز گاهی یادش می‌افتم.

البته از سوسک نمی ترسم ولی به هر حال چیز خوشایندی نیست.

پاسخ:
کاش من هم نمی‌ترسیدم. کاش اونقدر شجاعت داشتم که برگردم روی تخت خودم بخوابم :( 

بیدار شدم سوسکه رو پرت کردم

بعدش بلند شدم چراغو روشن کردم و از مادربزرگم خواستم‌ بکشتش

فکر کنم نشد ؟! منم رفتم طبقه بالا خوابیدم

این طوری یادم میاد .

پاسخ:
وای پس اونم گم شد 🤦‍♀️ متنفرم ازشون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">