مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
سه شنبه, ۸ خرداد ۱۴۰۳، ۱۱:۲۴ ق.ظ

در هجوم خواب‌ها

پس از برگشت از سفر، خواب‌های زیادی دیدم. خواب دیدم از حدیث (یکی از دوستان وبلاگ‌نویس که سال‌هاست از هم بی‌خبریم) نامه‌ای به دستم رسیده است. نامه‌ای که آن را سال ۱۳۹۹ پست کرده بود و پس از گذشت چهار سال به دستم می‌رسید.


خواب دیدم مشغول تماشای فیلم ترسناکی هستم که بازیگران آن اغلب در فیلم‌های کمدی بازی می‌کردند. زنی به یکی از مراکز رمالی مراجعه کرده بود. البته فالگیران و ساحرانِ آن مرکز، دم و دستگاهی برای خودشان راه انداخته بودند. مرد رمال که قیافه مشاوران و روانشناسان را به خود گرفته بود، به زن گفت بار بعد برای رسیدن به نتیجه بهتر، فرد موردنظر را هم با خود به مرکز بیاورد. همه‌چیز به ظاهر طبیعی بود تا اینکه زن هنگام خروج از مرکز با زنی رنجور و روان‌پریش مواجه شد که می‌خواست وارد مرکز شود. همانجا چهره زن تغییر کرد و گویی که چندین نقاب به صورت زده باشد یا تسخیر شده باشد با دهان فردی دیگر به زن گفت پسرش در خانه دارد خودکشی می‌کند و بهتر است هرچه زودتر به خانه برگردد. زمان جلو رفت و همان پسری که از خودکشی نجات پیدا کرده بود گفت: من نجات پیدا کردم اما گیر همین کلاش افتادم. منظورش از کلاش یکی از رمالان مرکز بود که صورتی با نقاب آهنین داشت. خواب آن‌چنان ترسناک بود که دلم می‌خواست زودتر از خواب بیدار شوم.

 

خواب دیگرم این بود که با دو اتوبوس از طرف دانشگاه به مراسم ازدواج شاعر رفته بودیم. اصلا نمی‌دانم چرا باید این همه راه را می‌رفتیم بی‌آنکه بتوانیم وارد سالن شویم. همان‌جا داخل اتوبوس‌ها دم در ایستاده بودیم و فقط آمدن مهمان‌‌ها را نگاه می‌کردیم. مهمان‌ها هم اغلب مجریان صدا و سیما بودند.


اما به جز این خواب‌ها، خواب خوش دیگری هم دیدم. یک خواب خیلی خوش معنوی که نیمه‌شب در خواب و بیداری دیده بودمش و آن لحظه احساس می‌کردم-یا شاید هم مطمئن بودم- تعبیر این خواب بسیار نیکوست، اما افسوس که صبح چیزی از آن خواب شیرین در خاطرم نمانده بود.

۰۳/۰۳/۰۸
یاس گل

نظرات  (۵)

ان شاءالله خیر هست 

پاسخ:
ان‌شاء‌الله
۰۸ خرداد ۰۳ ، ۱۲:۲۲ شاگرد خیاط

همه اینها رو یه شبه دیدی؟

چی می خوری؟

چی می بیینی؟

چی می خونی؟

ایول بابا ایول

پاسخ:
😅 نه درواقع این‌ چندتا مال دو شب بود.
احتمالا به خاطر شرایط جسمیمه که این مدت یه کم ضعیف شدم و بیمار.

چه خوابای جالبی

اولی که پتانسیل تبدیل شدن به فیلم داره :)

خیره انشاءالله:)

پاسخ:
آره بعضی شب‌ها کلا خواب نمی‌بینم، فیلم سینمایی می‌بینم 😄 حیف که اکرانش خصوصیه وگرنه بقیه رو هم دعوت می‌کردم 
۱۰ خرداد ۰۳ ، ۰۵:۵۵ حاج‌خانوم ⠀

سلام

انصافاً خوابات بامزه است یاسمن بانو...

ان شاءالله خواب زیارت ببینی

پاسخ:
سلام مهدیه جان
ممنونم 😄
الهی آمین🤲

دوچرخه یه بار مسابقه‌ی خواب نویسی گذاشت. نیلوفر خواب هم‌کفشی‌ش رو نوشت و اول شد، من هم همه‌ی خواب‌هام رو قاطی پاتی کردم، شخصیت‌های غریب رو به شخصیت‌های ملموس تبدیل کردم و فرستادم. در واقع انقدر خواب شلوغ و پر رفت و آمد تو آستینم دارم که خیلی خیلی راحت متن اون مسابقه رو نوشتم. بعد فکر کردم کاش می‌شد با این همه داستان‌سرایی شبانه‌ی ناخودآگاه کار مفیدتری کرد 

پاسخ:
بی‌خود نبوده که بعضی نویسنده‌ها هم با الهام‌ از خواب‌هاشون داستان می‌نوشتن و حتی توی یه دفترچه خواب‌ها رو ثبت می‌کردن که به وقتش استفاده کنن.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">