پاسخ:
سلام بانو
خوشحالم که نظر شما رو پای این پست میبینم. آن هم علیرغم اینکه مشغلههاتون بیش از پیشه و با خوندن پستهاتون در جریانش هستم.
با اینکه بنده تحلیلهای خودم رو از آمار (یا اصلا بگیم برداشتهای شخصی و غیرکارشناسانه خودم رو) اینجا ارائه نکردم و فقط همه رو دعوت کردم به تامل در این آمار، اما کسانی که برخلاف شما شناختی از این وبلاگ ندارن، احساس کردن لابد دارم خیلی چیزها رو زیرسوال میبرم. در صورتی که احتمالا شما میدونین من با بیشتر سخنان شما موافقم.
صمیمانه متشکرم از اینکه این پیام رو نوشتید. به این دلیل که در کنار زوایای دید مختلفی که نسبت به این موضوع وجود داره ( و هر زاویهدید هم برخاسته و تاثیرپذیرفته از مجموع باورها و عقاید و تجربیاتِ نفر به نفرمونه)، با افزودن زاویهدیدتون کمک کردین از جنبه مثبت ماجرا هم بهش نگاه کنیم. چیزی که من در این سالها بهش رسیدم این بوده که هرگز به یک دید و نگاه جامع و کامل نمیرسم اگر فقط شنونده یا خواننده نظرات گروه خاص و محدودی باشم، یعنی اگر فقط با کسانی که دقیقا مثل خودم فکر میکنن گفتگو یا معاشرت کنم. چنین گفتگویی رشد محدودی رو هم به دنبال داره. بنابراین از یادآوری و ذکر مواردی که فرمودین بسیار سپاسگزارم.
بله. در اقلیت بودن یا در اکثریت قرار گرفتن معیار خوبی برای تشخیص درستی یا نادرستی یک مسیر یا عقیده نیست.
اما چرا اینجا دارم از اعداد و ارقام و توجه به اونها صحبت میکنم؟ من دوستانی دارم از گروههای مختلف فکری. دوستان اصولگرا و متدین، دوستان اصلاحطلب و حتی دوستانی که تعلقی به مذهب ندارن. البته که میزان صمیمیت و ارتباطم هم با هر گروه متفاوته اما منظور اینکه به هرحال تلاشم رو کردم با حذف یک گروه، اونها و طرزفکرشون رو نادیده نگیرم.
در جریان اتفاقات تلخ دو سال گذشته سخنی بود که از هر دو گروه زیاد میشنیدم. هر دو گروه معتقد بودن، گروهِ دیگه در اقلیت جامعه قرار گرفتن. در نتیجه دیگه مهم نیست که اونها چه نظری دارن.
این حاصل همون محدود کردن ارتباطات با گروه مخالفه. اول ارتباط محدود میشه، بعد کم کم حرفهای اونها شنیده نمیشه. بعد سرنوشت اونها بیاهمیت قلمداد میشه. سرنوشتی که به سرنوشت خود ما هم گره خورده چون داریم در یک سرزمین زندگی میکنیم.
پس ما در دور شدن بعضی آدمها از خودمون یا از مسیری که اعتقاد داریم درسته، بیتقصیر نبودیم. در زمان درست، نسبت به بعضی از این افراد و زندگیشون احساس مسئولیت نکردیم و فقط زمانی که نتیجه کار رو دیدیم و رفتار ناهنجاری ازشون سر زد به نقد گرفتیمشون و طردشون کردیم.
قطعا صحبتم در مورد کسانی نیست که دلمون میخواست هممسیرمون باشن و خودشون نخواستن با ما باشن و در مقابلمون قرار گرفتن. گلایه من از اون بخش از اقدامات و کارهای خودمونه که باعث شد درصدی از این افراد رو دستیدستی از دست بدیم و تازه با دیدنشون به خودمون ببالیم و احساس غرور کنیم که خدا رو شکر ما توی مسیر درست باقی موندیم اما اونا به سوی تباهی پیش رفتن.
من با اینکه خودم به چهارچوبهایی معتقدم اما در این سالها از تماشای غرور برخی دوستان متدینمون دردمند شدم. بله. سرمون رو بالا بگیریم که بچه شیعه هستیم و قدردان و شاکرش باشیم اما خودمون رو آنچنان در مسیر رستگاری نبینیم و از خودمون مطمئن نشیم که ناگهان در چاه بیفتیم یا با این رفتار باعث در چاه افتادن کسی بشیم.
باز هم ممنونم از حضورتون. اگر پیام شما نبود نمیتونستم درددل کنم. از توصیههای به هنگامتون هم متشکرم.
خدا خیرتون بده.
آمارها حرف های زیادی دارند اما تحلیلگر مناسب می خواهد. تحلیل شما درست نبست. و تا جاییکه من می دانم همیشه این اصلاح طلبان بوده اند که حریف را عده قلیل می نامیدند و برای نظرشان ارزش قائل نبودند نه بلعکس. مگر اینکه شما منابع معتبری ارائه کنید.