فارغ از آنکه نتیجه چه خواهد شد
در شبکههای اجتماعی، زنی را دیدم که هفده سال است در هند زندگی میکند. برای ثبت رای خود و مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری، یازده و نیم ساعت تا نزدیکترین شعبه اخذ رای با همسر هندیاش در راه بود.
مردی را دیدم که دور اول در انتخابات شرکت نکرده بود و در دور دوم اگرچه نه چندان امیدوار اما به هرترتیب خود را پای صندوق رسانده بود.
خالهام، مادربزرگ را سوار ماشین کرد و به نزدیکترین شعبه برد. آنجا شرایط مادربزرگ را شرح داد و از آنها تقاضا کرد اگر میتوانند صندوق را دم خودرو بیاورند. آوردند و با عزت و احترام، رای خود را در صندوق انداخت.
دوست دیگری تعریف میکرد در شهر کوچکشان بیشتریها طرفدار نامزد رقیب هستند. اما او با لبخند از شعبه بیرون آمده بود و خوشحال بود. به او گفتم بخشی از این خرسندی به خاطر توکل تو بر خداست و بخش دیگری از آن به خاطر محبتی که در دل به این مردم داری، حتی اگر با تو همسو نباشند.
به گمانم امروز روز قشنگی بود. فارغ از اینکه نتیجه چه خواهد شد.
این جمعه به چشمم زیباتر از جمعه پیش بود هرچند که خودم سرما خوردم و برایم با سوزش گلو سپری شد.
خدا عافیت بده عزیزم❤
واقعا این جمعه پیش منم بهتر بود....