دندان عقل و دو دندانِ کناریِ آن
ساعاتی قبل از شروع کار توی دلم رخت میشستند. ترس داشتم. و به این فکر میکردم آدم فقط از چیزهایی که تجربهاش نکرده و نمیشناسد، نمیترسد. گاهی هم از همان چیزهایی میترسد که قبلا تجربهاش کرده. حالا چه آن تجربه جالب بوده باشد و چه نه.
وقتی به مطب رسیدم حس کردم سردرد میگرنیام دارد آغاز میشود. حالم خوش نبود. اگر میگرنم میگرفت چه میکردم؟ نمیشد که در این موقعیت مُسکن میخوردم. میدانستم که مسکنها خونریزی را بیشتر میکنند.
در همین فکرها بودم که منشی گفت نمیتوانیم به بیمه وصل شویم. سایتش مشکل دارد. صبر کنید دکتر بیاید ببینم نظرشان چیست.
دکتر آمد و منشی با او صحبت کرد. و بعد گفتند با توجه به مشکل سایت بیمه، اگر امروز کارتان را انجام دهید آزاد حساب میشود. (یعنی ۹ میلیون تومان)
گفتم بسیار خوب. پس صبر میکنم تا درست شود. و قرار شد شنبه دوباره تماس بگیرم و اگر سامانه مشکل نداشت نوبت دیگری بگیرم.
وقتی رسیدم خانه به جراح دیگری زنگ زدم. منشی گفت طرف قرارداد بیمه هستیم اما دو سه ماه زمان میبرد تا نوبتتان شود.
اگر پوسیدگیِ دو دندان کناریِ دندان عقلم نبود صبر میکردم. اما این پوسیدگیهای عمیق شرایط را تغییر داده بود و نمیشد به اندازه دو سه ماه دستدست کرد.
هزینههای آزاد یک طرف، نوبتدهی دیر به دیر جراحان خوب مراکز دولتی از سوی دیگر. اینهاست که وضعیت دندانهای مردم را خرابتر میکند. اینها.