مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
جمعه, ۶ مهر ۱۴۰۳، ۰۳:۰۲ ب.ظ

فردا داستان دیگری در پیشِ رو است

خوانش کتاب اتاق شگفتی‌ها، ظهر امروز تمام شد.

کتاب هرچه جلوتر می‌رفت، انرژی و پویایی آن هم فزونی می‌گرفت.

در فصل‌های پایانی آن چشم‌هایم تر شد.

به این ترتیب هفته‌ای را پشت سر گذاشتم که به خاطر خوانش دو کتاب رضایت‌بخش، روزهای خوشایندتری را تجربه کردم.

در یک کتاب شاهد عشق پدری به فرزندش و در دیگری تماشاگر عشق مادر پسری بودم. در هر دو کتاب می‌توانستم میل زیاد انسان به زندگی را ببینم.

چند دقیقه‌ای از خواندن کتاب نگذشته بود که تصمیم گرفتم صفحه نویسنده اتاق شگفتی‌ها را پیدا کنم. او فرانسوی زبان بود و من با انگلیسی دست و پا شکسته‌ام فهماندم که این کتاب را از کتابخانه امانت گرفتم و از اینکه ایشان چنین کتابی نوشته است از او سپاسگزارم. کتابی پر از امید به زندگی. یک دقیقه نگذشت که نویسنده کتاب هم در پاسخ، پیام تشکری برایم فرستاد.

دنیای ما روزهای مصیبت‌بار کم ندارد. همین روزها که من از شور و شعف خود نسبت‌ به کتاب و کتاب‌خوانی می‌نویسم و از امید و رنگ پاشیدن به زندگی سخن می‌گویم، خیلی خوب می‌دانم و آگاهم که در سرزمین‌هایی نزدیک، جنگ چه بر سر مردمان آورده است.

زندگی کوتاه است. و من دارم تلاش خودم را می‌کنم تا قدر لحظه‌های خوب زندگی‌ام را بدانم و حال خوبم را با دیگران تقسیم کنم. روزهایی بوده که در اینجا از غم‌هایم نوشته‌ام. حال چرا از دلخوشی‌هایم ننویسم؟ چرا با کلماتم شادی و امید نیافرینم؟

به قول تلمای اتاق شگفتی‌ها:

در حال حاضر، چقدر خوشبختم که فردا داستان دیگری در پیش رو است، که هر روزی موهبت تازه و مخصوص به خود را خواهد داشت، که برای یکایک ما بخت‌های بسیاری خواهد بود، مسیری جدید با امکان ساختن دوباره خود و پدید آوردن قدرت و صلابتی فزون‌تر...

 

چه خوشبختم که آموختم به موازات زندگی واقعی و این‌جهانیِ خود، در دنیای رمان‌ها و داستان‌ها زیست کنم.

۰۳/۰۷/۰۶
یاس گل

نظرات  (۱)

سلام سلام:)

وقتی به عنوان یادداشت قبلی انتقاد کردم، الآن نگم که این یکی چقدر عالیه؟

فردا داستان دیگری در پیش روست...

واقعاً به حالتون غبطه می‌خورم. تعداد کتاب‌هایی که می‌خونید و تعداد نوشته‌هایی که اینجا منتشر می‌کنید و خُب نیمه پر لیوان رو هم می‌بینم و خوشحالم که اینجا رو پیدا کردم.

ان‌شاءالله که حال دلتون همیشه خوب باشه.

پاسخ:
سلام.
ممنونم.
بله. از متن کتاب انتخابش کردم. از داخل همون بریده‌ای که اینجا نقلش کردم. به نظرم رسید عنوان زیبایی می‌تونه باشه.
بزرگوارین. شاید این‌ها به این دلیل باشه که این روزها کمی سرم خلوت‌تره.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">