مواجهه با چالشهای تازه
موسیقیدان پرکاری که در مدرسه و آموزشگاه هم تدریس میکند، نوشته بود این روزها همه به او میگویند کمتر کار کن. اما او عاشق معلمی است و دارد آرزوی روزهای کودکیاش را زندگی میکند. او نوشته بود که هر کدام از بچهها برای او مثل ترانهای هستند که دوست دارد بشنودشان. چه تعبیر زیبایی!
فکر کردم دانشآموزانِ من برای من چه هستند؟ همین نوجوانانِ بازیگوش و پرشیطنتی که گاه مرا به وجد میآورند و گاه ملولم میکنند. آنها برای من مثل کلمه هستند. کلماتی که خیال میکنم معنایشان را میدانم و میشناسمشان اما وقتی با آنها مواجه میشوم میفهمم معناهای دیگری هم دارند که پیش از این با آن آشنا نبودهام.
بهاری که گذشت به طرز عجیبی خیالم تخت بود که خدا خودش آنچه میخواهم برایم فراهم میکند. مرا در موقعیتی که تصور میکنم مطلوب است، قرار میدهد. اما تابستان گذشت و اتفاقی نیفتاد و من هم تا حدی بیخیال آن آرزو شدم. لااقل برای مدتی.
تا اینکه ناگهان در اوایل آبان پیشنهادی با همان شرایطِ به ظاهر دلخواه به دستم رسید و پذیرفتمش: دبیری در درس دلخواه و محبوب نگارش.
با ذوق و شوقِ زیادی سر کلاسها رفتم و تازه آنجا بود که دانستم خود را در چالش جدیدی انداختهام. همه چیز مطابق تصورم بود جز یکی دو چیز. من باید از پس مسئله جدیدی برمیآمدم. پس لابد حکمتی در مواجهه با هر یک از این چالشها وجود داشت. من باید درس تازهای میآموختم.
حالا هر روز چند صفحه از کتاب هنر معلمی را میخوانم. شبانهروز در حال برنامهریزی برای کلاسها هستم. ایدهها بر من هجوم میآورند و دیگر میدانم داشتن ایدههای جذاب کافی نیست، بلکه چگونه اجرا کردن آن و همراه کردن دانشآموزان با آن ایدهها هم بسیار مهم است.
امید دارم که از پس این چالش بربیایم. نتیجه هر چه که باشد من تلاشم را میکنم و تجربهای تازه به دست میآورم. تجربهای که مطمئنم جز با قرار گرفتن در کلاس درس، به دست نمیآمد.
سلام
ایام به کام
دعوت می کنم برای انتشار سریع و ساده خاطرات و یادداشت ها و ارتباط سریع با مخاطبین وبلاگ از شبکه اجتماعی ویترین استفاده نمایید
+ اکنون نام کاربریتان ازاد است
دانلود از کافه بازار
https://cafebazaar.ir/app/ir.vitrin.app
+ در ویترین نیازی به فالوور یا ممبر ندارید.
با سپاس