مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
جمعه, ۳ اسفند ۱۴۰۳، ۱۰:۰۵ ب.ظ

غبارِ نشسته بر صورتِ یک آرزو

این جمعه انگار خودم را پیدا می‌کنم. خودم را می‌بینم.

می‌نشینم به کوتاه کردن ناخن‌ها. می‌روم به میدان تا دو نمایشنامه بگیرم به اضافه یک ماسک آبرسان صورت.

برگشتنی، پدرم ماشین را در انتهای کوچه‌ای پارک می‌کند و پیاده می‌شوم. از تماشای آسمانی ابری و سالم، در مسیر وزش باد سردِ زمستانی لذت می‌برم.

تا شب نمایشنامه اول را تمام می‌کنم و دومی را به نیمه می‌رسانم.

پس از مدت‌ها یکی از آرزوهای سال گذشته را از پستو درمی‌آورم، گرد و غبارِ نشسته روی آن را پاک می‌کنم و از خودم می‌پرسم: دلت برای این آرزو تنگ نشده؟ نمی‌خواهی آن را به جریان زندگی برگردانی؟ این آرزو حق تو نیست؟

هنوز پاسخ مشخصی برایش ندارم.

اما به این سوال‌ها فکر خواهم کرد.

فکر خواهم کرد.

۰۳/۱۲/۰۳
یاس گل

نظرات  (۱)

۰۴ اسفند ۰۳ ، ۰۵:۴۰ نقطه‌ام در ناکجای کهکشان

اگر حالت رو خوب میکنه و انگیزه ات رو برای کارهای دیگه زیاد میکنه بنظرم امتحانش کن👌

پاسخ:
فکر می‌کنم چنین خاصیتی داره. می‌تونه این کار رو کنه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">