مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
پنجشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۶:۳۲ ب.ظ

پایان مأموریت

من، با همه خطاهای انسانی‌ام، روزی دلم خواست چون فرشته‌ای نیک‌سیرت بر زندگی‌ات نازل شوم. که اگر خطا کردی، تو را بازدارم از انتخاب‌های غلط. که اگر خواستی و دلت با من بود، تو را همگام با خود بخوانم به سوی پرهیزکاری. چون تو ظرفیتش را داشتی، و هنوز درونت سپید بود در عصر تباهی و سیاهی.

اما به تقویم که نگاه می‌کنم می‌بینم مأموریت من هم دیگر به پایان رسیده است. دیرزمانی از حضور من در زندگی‌ات می‌گذرد و دیگر زمان، زمان بازگشت است. روزهای تقویم می‌گویند فقط چند روز دیگر فرصت دارم.

خواستم بگویم از اینجا به بعد حتی اگر من _دست‌کم شبیه گذشته_ کنارت نباشم، خداوند در کنار توست. و دعاهایم. دعاهایم. دعاهایم.

مرا ببخش اگر‌ فرشته زیبا یا خواستنی تو نبودم دانا.

 

Bring Me An Angel

۰۴/۰۲/۰۵
یاس گل