مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
پنجشنبه, ۲ خرداد ۱۴۰۴، ۱۲:۴۸ ب.ظ

چشم از دشمن برندارید

داشتم کاغذکادوهایم را مرتب می‌کردم که ناگهان حس کردم چیزی دارد لای یکی از کاغذها حرکت می‌کند. چیزی بزرگ. از وحشت کاغذ را روی زمین انداختم. سوسکی بزرگ از درونش بیرون جهید. از اتاق بیرون پریدم تا سوسک‌کش و دمپایی‌ام را بردارم و سراغش بروم. اما وقتی برگشتم دیگر آنجا نبود. آنجا بود اما معلوم نبود کجا استتار کرده است و کجا پناه گرفته است. هر جا را گشتم نبود. بارها حدس زدم که ممکن است به کجا فرار کرده باشد اما اثری از او نبود. و هیچ‌چیز ترسناک‌تر از گم‌شدن یک سوسک بزرگ داخل اتاق آدم نیست.

یادتان باشد قبل از اینکه از دشمن خود فرار کنید، اول پناهگاه او را پیدا کنید و بعد خودتان را برای مبارزه با او تجهیز کنید. ایراد کار من آن بود که بدون دنبال‌کردن مسیر فرارش، رفتم که با تسلیحات برگردم. این شد که گمش کردم.

 

۰۴/۰۳/۰۲
یاس گل

نظرات  (۲)

از دست تو یاسمن😆

با این عنوانی که نوشتی انتظار داشتم با یه متن سیاسی استدلالی مواجه شم..

وای خدا😄😄

پاسخ:
😆 ولی تو آزادی و می‌تونی سیاسی به این قضیه نگاه کنی. من در مورد سوسک حرف می‌زنم اما تو می‌تونی یه دشمن واقعی فرضش کنی.
۰۲ خرداد ۰۴ ، ۱۶:۲۸ زری シ‌‌‌

سوسک نهههه 😭

پاسخ:
این دومین‌باره یه سوسک گم شده توی اتاقم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">