مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
جمعه, ۳ خرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۴۴ ق.ظ

من مثل گل، مثل خورشید

ساعت شش و نیم صبح بود و ناخدا نسیم، پرده را چون بادبادنِ کشتی به پیش می‌راند. آوای کلاغان و گنجشک‌ها توی اتاق می‌ریخت. خورشید دوباره سر زده بود. خورشیدی که تابیدن در ذات او بود.

راستش من هم یک خورشیدم. یک خورشید کوچک. می‌تابم حتی اگر کسی چشمانش را روی روشنایی‌ام ببندد یا به من پشت کند.

من یک گلم، گل باغ کوچک زندگی‌. من هم به اندازۀ خود به این باغ زیبایی می‌بخشم، حتی اگر عطرم چنان میان رایحۀ گل‌های دیگر گم شود که کسی متوجه حضور چنین گل کوچکی در باغ زندگی نشود.

این آدینه خودم را بیشتر دوست خواهم داشت.

 

+ آهنگ نازکی مثل گل شاهرخ را هم در این فرسته به خودم تقدیم می‌کنم.

۰۴/۰۳/۰۳
یاس گل

نظرات  (۱)

سلام عزیزم:) چقدر خوب بود پستت :) گل‌قشنگ تابان :)

پاسخ:
سلام مهربان. خیلی ممنونم از لطفت 😊

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">