جمعه, ۳ خرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۴۴ ق.ظ
من مثل گل، مثل خورشید
ساعت شش و نیم صبح بود و ناخدا نسیم، پرده را چون بادبادنِ کشتی به پیش میراند. آوای کلاغان و گنجشکها توی اتاق میریخت. خورشید دوباره سر زده بود. خورشیدی که تابیدن در ذات او بود.
راستش من هم یک خورشیدم. یک خورشید کوچک. میتابم حتی اگر کسی چشمانش را روی روشناییام ببندد یا به من پشت کند.
من یک گلم، گل باغ کوچک زندگی. من هم به اندازۀ خود به این باغ زیبایی میبخشم، حتی اگر عطرم چنان میان رایحۀ گلهای دیگر گم شود که کسی متوجه حضور چنین گل کوچکی در باغ زندگی نشود.
این آدینه خودم را بیشتر دوست خواهم داشت.
+ آهنگ نازکی مثل گل شاهرخ را هم در این فرسته به خودم تقدیم میکنم.
۰۴/۰۳/۰۳
سلام عزیزم:) چقدر خوب بود پستت :) گلقشنگ تابان :)