مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
دوشنبه, ۶ خرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۵۳ ب.ظ

دوشنبه با سری کج‌کرده

راستش امروز، روز سنگینی برای من بود. پس از امتحان نگارش همان‌جا در مدرسه، در کلاسی خالی نشستم و مشغول تصحیح اوراق امتحانی‌ شدم.

میگرنم گرفته بود و هنگام بازگشت، بار مضاعف این درد را هم به دوش می‌کشیدم. از وقتی هم که به خانه رسیده‌ام همین‌طور روی تخت افتاده‌ام و سرم بهتر نشده.

از بیرون، صدای بازی و گفت‌وگوی گاه‌به‌گاه نوه‌های کم‌سن همسایه می‌آید. صدای عبور خودروها. اینجا توی اتاقِ من، زمان باشتاب می‌گذرد بی‌آنکه تحرکی داشته باشم و آن بیرون همه‌چیز در حرکت است، درست مثل زمان.

من فقط با سری که از درد روی بالش کج کرده‌ام، نیستِ فاضل نظری را می‌خوانم:

به من نگاه نکردی و رد شدی، بهتر

هزار‌شکر که چشم تو را نیالودم

مرا قیاس مکن با خودت که من هرگز

به اسم عشق به تنهایی‌ات نیفزودم

فردا صبح زود دوباره باید به مدرسه بروم.

کاش سردردم فروکش‌کند.

 

Feel My Pain

۰۴/۰۳/۰۶
یاس گل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">