مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
يكشنبه, ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، ۱۰:۳۵ ب.ظ

منتظرت بودم

می‌روم پشت پنجره آشپزخانه، دستم را زیر چانه می‌زنم و بیرون را نگاه می‌کنم.

هیچ‌کس از کوچه عبور نمی‌کند.

نسیم نرمی لای برگ‌ها می‌وزد و تحرکی آرام پدید می‌آورد. چراغ‌های روشن خانه‌های آن‌سوی خیابان را می‌بینم. و چراغ روشن حیاط خانه همسایه را.

دقایقی را فقط به تماشا و لمس همین لحظات ساده می‌ایستم که صدای داریوش رفیعی چشم و گوش مرا از پشت پنجره به سوی خانه برمی‌گرداند:

شب به گلستان تنها منتظرت بودم

باده ناکامی در هجر تو پیمودم

منتظرت بودم

منتظرت بودم 

۰۴/۰۳/۱۲
یاس گل

نظرات  (۲)

چقدر قشنگ توصیف میکنی، مثل یه تصویر واضح :)

پاسخ:
ممنونم از مهرت عزیز. خوشحالم که می‌تونی این لحظه رو از پشت کلمه‌ها تماشا کنی.
۱۳ خرداد ۰۴ ، ۰۱:۲۷ ღ*•.¸ســـــــائِلُ الزَّهــــرا¸.•*´ღ

چقدر این آهنگو دوست دارم++

پاسخ:
اثر دلنشینیه. 👌

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">