مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
شنبه, ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، ۰۹:۱۱ ب.ظ

از دورها

سرت را در کتاب‌ها فرو کرده‌ای. چشم از لپ‌تاپ و کیبردت برنمی‌داری. پشت هم می‌نویسی. می‌نویسی و تایپ می‌کنی.

از خستگی، گردنت را می‌مالی، و انگشتانت را.

سرت را روی بالش می‌گذاری تا کمی هم به چشم‌هایت استراحت دهی.

آن‌وقت، صدای خنده آن‌ها، تبادل نگاه‌هایشان و صدای گفت‌وگویشان را می‌شنوی.

از دورها.

از دورها.

 

ندانم کجایی، وصال علوی

۰۴/۰۳/۱۸
یاس گل

نظرات  (۱)

۱۹ خرداد ۰۴ ، ۱۹:۲۲ امیر.ر. چقامیرزا

سلام.سلام. سلام

داستان اون صداهارو هم مینویسه؟

پاسخ:
فکر کنم براش عذاب‌آور باشه و ننویسه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">