ازهمپاشیدگی
پسندش را پای پستی دیدم که برایم باورکردنی نبود. غافلگیر شده بودم. نمیتوانستم چهارچوبهای اخلاقی و دینیاش را کنار این تصویر بگذارم و به خود تفهیم کنم که این آدم، این پست را پسند کرده است. مسئله فقط همان یک پست نبود. پستهای مشابه دیگری هم بود که پسندش پای آنها تکرار شده بود. و تازه فقط این نبود. قبلش هم از فردی چیزهایی درموردش شنیده بودم که مرا به تحیر واداشته بود.
بله. من دوباره ناامید شده بودم. از انسان دینورز دیگری ناامید شده بودم. همین دوسه هفته پیش بود که به شخصی میگفتم در چنین زمانهای آدم مثل او کم پیدا میشود. و حالا اینستاگرام داشت عقیدهام را راجع به این آدم به سخره میگرفت. اینستاگرام نیشش را تا بناگوش باز کرده بود و میگفت: هیچچیز از هیچکس بعید نیست.
حالم آنچنان بد بود که دیگر نمیخواستم چهرهاش را ببینم، صدایش را بشنوم یا حتی به این فکر کنم که این همه دلبستهاش بودهام...
تصویر مقدسی که از او ساخته بودم، در برابرم از هم پاشیده بود.
این پست و پست قبلی
یک اوی مشترک داره؟
دردناکه