يكشنبه, ۲۶ خرداد ۱۴۰۴، ۰۳:۰۷ ب.ظ
جریانِ آرامِ بیست و ششم خرداد
صبح است.
با صدای بوق شیپوری از خواب بیدار میشوم.
پشت پنجره میروم و دختربچهای میبینم با لباس و دوچرخه صورتی. تنهاست و زیر نوازشهای نرم و ملایم طلوع خورشید در محوطه میچرخد و بوق دوچرخهاش را به صدا درمیآورد.
این یکی از دلپذیرترین تصاویری است که این چند روز دیدهام.
شب گذشته و امروز، اوضاع آرامتر بوده است.
نوههای همسایه پس از یک هفته به ساختمان آمدهاند و صدای بازی و خنده و گریه آنها هم به گوش میرسد.
با سه نفر از دوستانم تلفنی حرف زدم.
نرگس و خانوادهاش از تهران به روستایی شمالی سفر کردهاند.
ما هنوز اینجاییم و احتمالا همینجا میمانیم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا ۖ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
۰۴/۰۳/۲۶