مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
چهارشنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۴، ۰۲:۰۶ ب.ظ

از تهی سرشار

ساعت به دو ظهر نرسیده است و نور خورشید از لابه‌لای پرده روی روتختی افتاده است.

نسیمِ آرام و مُوَقّر پاییزی گاه پرده را اندکی عقب می‌راند و سپس دوباره به پیش می‌کشد.

کتاب فلسفه‌ای برای زندگی را کنار تخت رها کرده‌ام و به قطعات آلبوم Belles Rives گوش می‌دهم.

تهی‌ام. در این لحظه تهی‌ام و روانم در نیمروزِ بیست و چهارم مهرماه در آرامش است.

چند شبی می‌شود که کمتر خواب تو را می‌بینم و این خوب است...

 

از تهی سرشار

جویبارِ لحظه‌ها جاری‌ست.

مهدی اخوان ثالث

۰۴/۰۷/۲۴
یاس گل

نظرات  (۱)

وای منم تهی شده ام 

احتمالا از همون چیزی تهی شده ام که تو 

 

من نمیخواهم این وضعیت رو 

بهش عادت ندارم 

خابالودم می کنه

گم میشم 

پاسخ:
پاییزه و گم‌گشتگی‌هاش....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">