نفرین بر این...
قرار بر این بود تا،آنجا که مرزهامان میان ما جدایی جغرافیایی می افکنند،با همه مردم جهان درست در همان خطوط مرزی،وصله های محبت و دوستی ایجاد نماییم.
دست هامان به سان طناب هایی که به هم گره خورده اند همه مان را کنار یکدیگر قرار داده بود ...
تا آنکه جنگ...!
تا آنکه دست به قیچی هایی،آن ها که چشم هاشان از دیدن این اتحاد جهانی تا کور شدن فاصله ای نداشت،دست هامان را،این طناب های به هم گره خورده را،این وصله ها را بریدند و دیوار کشیدند و ما دیگر یکدیگر را ندیدیم.
چنان گرد تا گرد تو دیوار کشیدند که هر بار با هر تقلای ممکن که دست مان به سوی تو دراز شد،و تو از آن سوی دیوار ها فریادهای القدس لنا سر دادی و خواستی بیایی تا دوباره این پیوند،این پیوند دوستی از نو سر بگیرد،گلوله ای،خمپاره ای،موشکی،دستت را که هیچ،خودت را از ما گرفت!
نفرین بر این دیوارها...بر این دست به قیچی ها...بر این...
آن سوی روزنه:
نماهنگ دولت کاریکاتور نیما علامه را بشنوید با شعری از میلاد عرفان پور