شقایق!
شقایق شاید کسی شبیه خودم بود.لاغر اندام،ظریف و قادر به درک احساسی آدم ها و البته یک سال کوچکتر از خودم.
سر کلاس های فیزیک بود که با او آشنا شدم.سر کلاس های فیزیک دکتر کرمی در آموزشگاه بعثت!
روی یک نیمکت در آن کلاس شلوغ و مملو از دانش آموز می نشستیم و درباره هرچیز حرف می زدیم جز درس فیزیک!
یادم هست دلم به حضور در آن کلاس نبود.اگرچه استاد کرمی یکی از بهترین مدرس های این درس می بود اما من دلم به آموختن بیشتر فیزیک نبود.
شاید تنها دلخوشی آن روزهایم برای حضور در کلاس،خود شقایق بود.
می نشستیم و با هم درباره خواننده ها و آهنگ هایشان حرف می زدیم.
آن روزها به آهنگ های رضا صادقی و سرگذشتش علاقه ی بسیاری نشان داده بودم و درباره همین موضوع با آب وتاب حرف می زدم و شقایق هم گوش می سپرد و هیجان نشان می داد.
می آمدم و از خواب هایم برایش تعریف می کردم و او نیز به وجد می آمد.
آه که چه دلتنگ آن روزهای با شقایقم.
شقایق اگرچه همیشه گوش شنوا برای حرف ها و رویاپردازی های من بود اما احساس میکنم او نیز حرف های بسیاری در دل داشت که شاید مایل به بیان آن ها نبود یا شاید نیاز به دوام یک ارتباط میانمان بود تا برملایی رازهاش محقق شود.درست برعکس من که همیشه سفره ی دلم باز است برای هرکسی که بخواهد بشنودشان.
تنها چیزی که یک بار درباره اش حرف زد و آن هم کاملا با لبخند و بدون رویت کوچکترین احساس غمی در چهره اش،این بود که پیش تر مبتلا به نوعی سرطان بوده و تحت عمل جراحی مداوا شده است.همین.چیز بیشتری از گذشته اش هرگز نگفت.نمی گفت.اما آنقدر صمیمیت برای دوستی مان ایجاد کرده بود که من برای بیان رازهام تردیدی نداشتم.
بعد از گذشت 4سال از آن روزها،از شقایق نه شماره ای نه رایانامه ای باقی مانده است.حتی در فضای مجازی هم پیدایش نمی شود کرد.اکنون تنها یک صفحه از دستخطش باقی مانده است در دفترم.دفتری که در آن به برخی سوال هایم و برداشت هایش از شخصیت من پاسخ داده بود.چیزی شبیه دفتر عقاید مثلا.
و در انتهای آن صفحه مرور چیزی همیشه مرا به بغض می اندازد.و آن هم قسمتی از نوشته اش که می گفت:
خیلی دوست دارم.شاید همدیگه رو بعد این کلاسا نبینیم.اما لطفا همیشه من رو تو خاطرت نگه دار!
کاش پیدایش میکردم و میگفتم که تمام این سال ها به سبب یادداشتش در این دفتر در خاطرم ماندگار شده است.کاش...
براده های یک ذهن:
شاید دلیل آنکه دلتنگی ام برای او بیشتر شد شنیدن آهنگی از رضا صادقی بود و پیدا کردن یک آلبوم قدیمی از او در کشوی میز تحریرم.آه...