مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی

احساس میکنم که اینجا راحت ترم.راحت ترم تا جایی شبیه به شبکه های اجتماعی.

اصلا راستش را که بگویم احساسم این است که آدم هایی که در شبکه های اجتماعی فعالیت ندارند در کل راحت ترند.

به هرمرحله از زندگی که می رسند هی نمی خواهند عکس بگیرند تا شبانگاهِ آن روز با سایرین به اشتراک بگذارندش.نیازی نیست تا درباره احساساتِ لحظه به لحظه شان یا اتفاقاتی که برایشان در حال رخ دادن است بنویسند.

زندگی شان را می کنند بی آنکه نگاه و توجه دیگران در ارتباط با زندگی خصوصی شان،برایشان مهم بوده باشد.

از  این ها گذشته چیز دیگری هم هست...همیشه آن دسته از آدم ها که یا در این فضا نیستند یا اگر که هستند چندان فعالیتی ندارند،برای آدم ها پر رمز و راز ترند.وقتی از آن ها چیزی بخوانی کلی ذوق می کنی که خب چیز تازه ای دستگیرت شده.اما در مورد افرادی که فعالانه در این فضا حضور دارند آنقدر به مرور خواهی دانست که اصلا انگار یکی از اقوام نزدیکشان هستی!!

گاهی دلم می خواهد به کل از آن شبکه خارج شوم.گاهی می کویم نه!بمان اما دیر به دیر بنویس...

فعلا افتاده ام روی نظر دوم!

تا چه پیش آید زین پس...

۹۶/۰۴/۰۳

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">