پنجشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۶، ۰۸:۰۷ ب.ظ
برای آدم های همیشه وقت نشناس،انتظار نکشید!
تا جایی که من خاطرم هست،در بیشتر مواقع ،سر قرارهای دوستانه زود رسیده ام!
یعنی غالبا زود از خانه بیرون میزنم تا اگر که کسی زودتر از من بیرون زده بود،خیلی معطل نشود.
اما کمتر پیش آمده که کسی معطل من شده باشد.
این مسئله چیزی نیست که بشود یا لااقل من بتوانم ساده از کنار آن بگذرم.
هر دقیقه انتظار برایم به شدت سخت می گذرد.مرا کفری میکند.بدترین قسمتش هم مربوط به زمانی ست که می رسم به محل قرار،زنگ میزنم به رفیق و رفیق می گوید:باشه الان حاضر میشم میام!
و دقیقه ها پشت هم می گذرند.نگاه آدم ها نیز.
این در انتظار دیگری ماندن یک بار جوری مرا کفری کرد که بعد از سه ربع انتظار با یک پیام خودم را خلاص کردم:رفقا!من برمی گردم خونه.خوش باشید...
براده های یک ذهن:
مطمئنا برای هرکسی موارد معدودی تاخیر ممکن است که پیش بیاید.اما نه هربار.
چند روز پیش،آنقدر سر دیر رسیدن الهام غر زدم که دلم برایش سوخت.ولی خب منِ سرمایی،واقعا در هوای سرد آن روز قندیل بستم!الهام همیشه هم انقدر دیر نمیکند.
راستی!اصلا در شان و شخصیت جرویس پندلتون نبوده و نیست که جودی را بر سر قرارها این قدر منتظر بگذارد.
۹۶/۰۹/۱۶