ادبیات کهن
بعد از ضبط این سری از رادیو دوچرخه،حس کردم انرژی کم آورده ام.
صبحش کلیله و دمنه را تمام کرده بودم تا برای ضبط دو صفحه ی گفت و گو با پُل کینگ(کارگردان فیلم پدینگتون)،فکرم متمرکز روی کار باشد.اما این بار حجم کار زیاد بود و آخرهای ضبط صدایم دچار گرفتگی میشد.
البته چند روزی هم بود که سوزش گلو داشتم.اما نمی دانستم به آلودگی هوا ربطش دهم یا سرماخوردگی.به مورد دوم ربطش دادم و یک عدد قرص سرماخوردگی را بالا انداختم.
عصر که شد انقدر احساس خواب آلودگی میکردم که تصمیم گرفتم به جای مراجعه به کتابخانه،تلفنی مهلت امانت کتاب را تمدید کنم.
آن آقا کتابدار که قدش از بقیه بلندتر است تلفن را پاسخ داد و به سرعت کتاب ها را تمدید کرد.اما با مراجعه به سایت دیدم که کلیله تمدید نشده.
به ناچار به کتابخانه مراجعه کردم.می دانستم دلیل عدم قبول تمدید کلیله به این خاطر است که از فرصت های تمدید استفاده کرده ام.
کتاب را پس دادم و خدا را شکر کردم که در آخرین روز مهلت امانت کتاب،تمامش کرده بودم.
و چقدر این روز آخری سر موخره ی کتاب منقلب بودم وقتی که داشتم با نثر ابولمعالی بدرود میکردم.
همانطور که سر اتمام گلستان سعدی خوشحالی توام با اندوه مرا همراه بود.
شادی از آنکه پله پله پای ادبیات کهن سرزمینمان نشسته ام و اندوهناک از اینکه تمام شد و باز بایدش خواند.اما در فرصتی دیگر.