مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
شنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۴۲ ق.ظ

تو...عاشقانه ی ناتمام من!

وقتی برای تو دست به قلم میشوم،دلم آرام می گیرد

خیالم آسوده می شود و با خود میگویم هر کجای دنیا هم که باشی،صدای دردهایم را میشنوی...صدای غصه های ناتمامم را...

خاصیت تو همین است...پیدایی و ناپیدا

برای عاشقانه نوشتن به نیت تو،نیازی به بردن نامت ندارم.فقط کافی است دوم شخص عاشقانه های من شوی و تمام...

می دانی که؟عشق های مرموز را بیشتر میپسندم...اصلا ذاتا دوست دارم دیگران را کنجکاو عشق بازی هایمان کنم.

خدا را چه دیدی؟!شاید آمدی و به انتظار من دل خسته و کنجکاوی های این دیگران عزیز هم پایان بخشیدی...

فقط قولی بده...!نگذار آمدنت آنقدر به درازا بکشد که وقت آمدنت جز سنگ و خاکی از من باقی نمانده باشد...

نه...صبر کن

اصلا عاشق را چه به شرط و شروط  گذاشتن؟

هر وقت که خواستی بیا...

هر وقت همه آماده ی آمدنت بودیم...

آماده ی آمدنت...

آمدنت...

 

سخن مسافر:اگر گاها انتهای متنم مینویسم برای مخاطب خاص و نمیگم دلنوشته ی من دقیقا برای چه کسی هست فقط به این خاطره که هر کس در ذهنش تصویری رو که دوست داره مجسم کنه...

مخاطب خاص من،میتونه مخاطب خاص همه ما باشه... :)

این رو گفتم که یه وقت حرف در نیارید در مورد من!!!!

۹۲/۰۵/۱۹
یاس گل

نظرات  (۱)

یاسمن،حالا که دیگه با تبلتم کاری ندارم اومدم و دارم از اول شروع میکنم برای خوندن وبلاگت...این نوشته ات تا اینجا خیلی به دلم نشت.من منتظر نوشتن کتابت هستم ها!
پاسخ:
وای باورم نمیشه.یکی بیاد بشینه مطالت و از اول بخونه.ولی میخوام دقت کنی به دغدغه های متفاوتم تو هر برهه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">