میلیاردها میلیارد انسان عاشق!
کسی که قسمت تو از زندگی باشد،با گریه و التماس تو،به تو باز نمی گردد.با پای خودش دوباره از آن تو خواهد شد،با خواست خدا.
پس اگر در جایی از زندگی،کسی را که فکر میکردی دوستش داری،از دست دادی-خصوصا اگر آن شخص با پای خودش از زندگی ات رفته بود-خودت را به هر دری برای بازگشت مجدد او نزن!الکی خودت را زخم و زیلی نکن.
اتفاقا بعد از کمی اندوه و زاری بنشین و به خودت فرصت فکر کردن بده.فکر کن و ببین اصلا آیا او واقعا همانی بود که تو تصورش را داشتی؟اصلا به خودت و زندگی ات می آمد؟تو را که از خود واقعی ات دور نکرده بود؟
بنشین و به تمامی این ها فکر کن.سعی کن احساس واقعی ات را از لا به لای تمامی احساس های موجود در دنیا نسبت به او ،پیدا کنی.شاید یک آن به خودت بیایی و بگویی اتفاقا او اصلا هم جنس من نبود!پس چرا فکر میکردم که خوشبختی من در دست های کسی جز او نیست؟
می دانی؟من از سال های دور و سال های خیلی خیلی پیش از این، چیز زیادی نمی دانم اما امروز،دنیا، دنیایی است که خیلی ها در آن مدعی عاشقی اند.انگار تک تک آدم ها درگیر از دست رفتگی یک معشوق،یک دلبر،دچار یک جور شکست عاطفی دمادم اند.اما راستش را بخواهی،من احساس میکنم،خیلی از این آدم ها دارند حتی به خودشان هم دروغ می گویند!نه آنکه کسی را دوست نداشته اند،نه!اما همه ی این آدم ها نمی توانند عاشق بوده باشند که اگر چنین بود من ایمان داشتم دنیا،دنیای بهتری می بود.
اگر واقعا به اندازه ی تمام آدم هایی که پست های عاشقانه می گذارند و در رفتن عزیزی زانوی غم به بغل گرفته اند و شعر می گویند،عاشق وجود داشت،دنیا،دنیای این چنینی نمی توانست باشد.
این آدم ها،فقط از آنجایی که همه را،دست در دست یک معشوق دیده اند،احساس کرده اند حرف نزدن از این مقوله،از نگاه دیگران می تواند،یک جور عیب و عار محسوب شود و به دم دسترس ترین آدمی که در زندگی شان سراغ داشته اند،رجوع کرده اند تا سعی در تولد یک عاشقانه داشته باشند.
و خب البته...به چنین چیزی هم نخواهند رسید.آن ها فقط احساس دوست داشتن و خوش آمدنشان از دیگری را تفسیر به عشق کرده اند.
کاش میشد که بفهمی از میان این میلیارد ها میلیارد آدمِ روی کره ی زمین،واقعا چند نفرشان یک عاشق واقعی بوده اند و مبتلا به یک عاشقانگی درست...
که واقعا چند نفر در کنار آنی هستند که باید باشند...که جفت و جور همند...
به یقین این کار،کار سختی است اما تو درمورد خودت،همیشه سعی کن که عشق را به این دوست داشتن های معمولی و رایج،ترجیح دهی.
سعی کن احساس های مشابه خودت را به قداست عشق ربط ندهی.
حتی اگر توانستی سعی کن اصلا با کسی که از آن تو نیست وارد یک ارتباط عاطفی نشوی.می پرسی من از کجا می توانم تشخیص دهم که او آن من است یا دیگری؟
خب این هم کار خیلی خیلی سختی است اما تفکر مداوم تو درباره ی چند و چون این آدم و بستن دریچه ی قلبت تا زمان اطمینان،تا حد زیادی می تواند به تو کمک کند.
هر وقت دچار احساسی نسبتا خوب نسبت به کسی شدی با خودت هرچه سریع تر خلوت کن و فکر کن چقدر از چیزهایی که تو دنبال آن هستی در این فرد وجود دارد و چقدر چیزهایی که تو بیزار از آنی؟
زمان،راهنمای فوق العاده ای است.به او اعتماد کن.
گذشت زمان همه چیز را برای تو روشن خواهد کرد...