مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
پنجشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۷، ۰۴:۱۴ ب.ظ

اندر احوالات این روزها

به نسبت هفته های گذشته آرامش بیشتری دارم.بالاخره فرصت میکنم امروز،سری به وبلاگ ها بزنم.باز هم شاید آن قدری نرسم که سراغ تک تک آن ها بروم اما چندتایی را که بتوانم،می بینم.

پریسا فکر میکرد اتفاق خاصی افتاده که این روزها فرصت دیدنش را ندارم.برایش توضیح دادم که چقدر شلوغ است این روزهایم.به هرحال به او گفتم باز هم اگر مایل باشد می توانیم عصرها به پارک برویم.گرچه شاید با این پیشنهاد چندان موافق نباشد و دیدار در خانه را بیشتر از پیاده روی تا پارک ترجیح دهد.

قرار بود با فاطمه هم به کافه پلاتین برویم.اما از روزی که این تصمیم را گرفته ایم دو هفته می گذرد و هنوز فرصتی برای این کار هم پیدا نکرده ایم.چقدر دلم میخواهد با او،بروم سراغ یکی دیگر از مجموعه بازی های اتاق فرار...

هفته ی بعد عروسی ریحانه است.می توانم الهام،ساره و شبنم را هم در عروسی ببینم. فکرش را بکن!دیدار دوستان دوران کارشناسی بعد از دو سال.از ریحانه شنیدم که ساره هم ازدواج کرده است و اردیبهشت ماه بله برون شبنم بوده است.اما از الهام در طی این دو سال خبردار بوده ام و دیگر نیازی به پرسیدن حالش از ریحانه نداشتم.

تا شهریور و تا زمان اعلام نتایج نهایی  کارشناسی ارشد یک ماه باقی مانده است و من تا امروز دو بار خودم را در دانشگاه هایی عجیب خواب دیده ام.یک بار در دانشگاهی نزدیک به دانشکده داروسازی!!و یک بار هم در خیابانی به نام بهنام،در منطقه ای که بیشتر به شرق یا مرکز تهران می زد و در جایی نزدیک به مرکز تحصیل دانشجویان لبنانی!!!!

یک ماه هم برای خودش یک ماه است!فکر کنم تا آن شب خودم را در دانشگاه های دیگری هم ببینم...

در هرحال!

من در همان شب کنکور هم با خدا حرف هایم را زدم.هرآنچه که پیش آید من رضایت خود را از قبل اعلام کرده ام...

۹۷/۰۵/۰۴
یاس گل

نظرات  (۶)

یاسمن سلام!
دختر انقدر نگران نباش...من یقین دارگ یا امسال بهترین دانشگاه رو قبول میشی یا سال بعد..😊😊
پاسخ:
دلم میخواد نتایج بیاد زودتر
۰۴ مرداد ۹۷ ، ۱۷:۵۰ پریسا سادات ..
:)
به نظرم از این دوران سردرگمی نهایت لذت رو ببر چون وقتی میره با تاسف میگی خب که چی انقدر نگران بودم؟ هرچی قرار بود بشه شد. از من گفتن بود
پاسخ:
فائزه اصلا این نیست که الان استرس داشته باشم براش ها.هیجان دارم بیشتر.چون رتبه م خیلی لب مرز شد و همینش اصلا معلوم نمیکنه دقیقا چی میشه.سال به سال فرق داشته وضعیت رنبه های مشابه ام :))
خب باید بگم من تو رو توی یکی از دانشگاه های نزدیک خونمون می بینم:)))
پاسخ:
برو؟جدی؟
خوبه تو منو پذیرفته شده میبینی
خواهرم دیشب میگه هردفعه که میپرسی :به نظرت قبولم؟ دلم میسوزه بگم نه.
گفتم یعنی نظر و حدست اینه قبول نمیشم؟
میگه نه... :|
چه قدر شبیه منی این روزا!
روزای منم شلوغ پلوغ شدن!!!
پاسخ:
حس کردم زینب
چون توام کمتر از قبل هستی
یکی از فانتزیام اینه که بیای دانشگاه شیراز!!! وای لطفا خدایا!! لطفااا!!!
پاسخ:
ساراااا :))) سااارای عزییییز.واقعا هم شیراز یه شهر ادبیاتیه.من هنوز نیومدم شیراز رو ببینم راستی.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">