شغل:نویسنده
در تنظیمات پروفایل می چرخم و می رسم به گزینه ی فعال سازی کسب و کار.صرفا برای اینکه امتحانش کنم روی گزینه ی هنر می زنم.یک هنر طوسی رنگ زیر عکس پروفایلم درج می شود.می گویم:پس بقیه اینطوری فعالش میکنن!
بر می گردم به انتخاب سایر گزینه ها.می روم روی گزینه مردم.دسته ی فرعی برایم باز می شود و از آن میان،روی نویسنده،کلیک می کنم.
زیر عکس پروفایلم،درج می شود:نویسنده
ذوق می کنم.می روم برای نیلوفر دایرکت می زنم و می گویم:نیلوفر توام گزینه روزنامه نگار رو فعال کن.
می گوید:فکر نمیکنم با یکی دو تا مطلب چاپ شدن ازم،بتونم بنویسم روزنامه نگار.ضمن اینکه ثبات کاریم معلوم نیست.
می دانم چه می گوید.من هم اگر تا کنون همیشه از نوشتن نام نویسنده در پروفایلم ترسیده ام،ترس الکی گنده کردنم را داشته ام.ترس اینکه،یک نویسنده ی واقعی تر بیاید در صفحه ام و ته دلش بگوید:چه غلطا.چه خودشو نویسنده فرض کرده!
من همیشه از همین ها ترسیده ام.
می روم دوباره در قسمت تنظیمات.می خواهم عنوان نویسنده را حذف کنم.نمی شود.هرکار میکنم نمی شود.
به زینب می گویم:به نظرت بد نیست نوشتم؟
-:یاسمن تو کارت الان نویسندگیه.قبل ورودت به این کار هم می نوشتی.
به الهام می نویسم:به نظرت خودمو الکی بزرگ نکردم؟
می گوید:اصلا.تا تو خودتو باور نداشته باشی بقیه هم ندارن.
همه حرف ها این وسط درست است.همه دارند درست می گویند.چه نیلوفر.چه زینب.چه الهام.
می روم توی تنظیمات.می گردم و می گردم.
بالاخره گزینه ی بازگرداندن حساب به حالت شخصی را پیدا می کنم.صفحه ام مثل روز اولش می شود.بی هیچ عنوان.
می آیم از صفحه بیرون.
توی ذهنم به این فکر میکنم که:بالاخره کی می تونم بنویسم نویسنده؟اصلا چرا هربار که سوال میشه شغل،نمیتونم با اطمینان بگم نویسنده.چرا هی من و من می کنم.اصلا...اکه هی...
دوباره به صفحه ی خالی بدون عنوانم خیره می شوم.دلم میخواهد با جرات بنویسم:نویسنده!