جمعه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۴:۵۶ ب.ظ
why not now?
چندان صمیمیتی میان مان نیست.کمتر یکدیگر را دیده ایم.کمتر پیش آمده با یکدیگر وارد گفتگو شویم و تنها نقطه ی اتصال و پیوندمان با یکدیگر،در این سال ها،دوچرخه بوده است.
تابستان سال گذشته او برای گذراندن یک دوره آموزشی به کشور ترکیه رفت.دوره ای تحت عنوان مدرسه ی تابستانی.همان روزها بود که فهمیدم،زیبا،یک دختر معمولی نیست.تمام فعالیت های او جلوی چشمم آمد و حس کردم از وقتی که من می شناسمش،او را روزی منفعل ندیده ام.همیشه مشغول انجام کاری بوده است.همیشه کاری برای انجام دادن داشته است.یک دختر فعال مقاوم سخت کوش و امیدوار به زندگی.
زیبا توانسته بود در همان دوره ی سه ماهه ی آموزشی در ترکیه،دوستانی از سایر کشورهای دنیا پیدا کند که به مناسبت تولد او، هر یک از آن ها با ضبط یک تصویر ویدئویی از خودشان،تولدش را تبریک گفته بودند.حاصل این تبریک ها یک ویدئوی چند دقیقه ای شده بود که در آن آدم هایی از ملیت های مختلف به چشم می آمدند و همه به طور مشترک برای تولد او آرزوهای خوب خوب می کردند.
و این لحظه درست لحظه ای بود که در دل و در دنیای خیال انگیز خودم،به افتخار زیبا برخاستم و دست ها را به نشانه ی تشویق به هم کوبیدم،بابت تمام ویژگی های مثبتی که از او زیبای امروز را ساخته بود.
راستش آن کسی که داشت زیبا را در دنیای خیال انگیز من تشویق می کرد،تحسینش خطاب به زیبا بود اما نگاهش به من!
و شاید شبیه به آن آقای سخنران-که پست انگیزشی اش را در صفحه ی دکتر حلت دیده بودم-داشت در حین دست زدن برای زیبا،خطاب به من و امثال من می گفت:
راستش آن کسی که داشت زیبا را در دنیای خیال انگیز من تشویق می کرد،تحسینش خطاب به زیبا بود اما نگاهش به من!
و شاید شبیه به آن آقای سخنران-که پست انگیزشی اش را در صفحه ی دکتر حلت دیده بودم-داشت در حین دست زدن برای زیبا،خطاب به من و امثال من می گفت:
why?why not?why not you?why not now
چرا؟
چرا نه؟
چرا تو نه؟
و چرا همین حالا نه؟
چرا نه؟
چرا تو نه؟
و چرا همین حالا نه؟
۹۸/۰۲/۱۳