من( به زلزله) فکر می کنم،پس هستم!
هیچ کس به درستی نمی داند،این روزها،زیرِ زمین های تهران چه خبر است. با هر زلزله بخشی از انرژی های زیرزمینی تخلیه می شود اما به قول دکتر زارع کسی نمی داند دقیقا چقدر انرژی آن پایین جمع شده که حالا بگوییم آیا کاملا تخلیه شده یا هنوز بخش دیگری از آن باقی ست.
من چند سال است که به زلزله ی تهران فکر می کنم. و طبیعی ست که این روزها بیشتر از قبل به آن فکر کنم.
مثلا فکر میکنم نکند همین روزها در آستانه ی یک زلزله بزرگیم؟ شبیه به یک فیلم سینمایی زندگی عادی مردم را توی ذهنم تصور میکنم. آنقدر عادی که حتی ویروس کووید نوزده هم ، نتوانست همه ی آنان را مجبور به رعایت موارد بهداشتی کند.مردم به چیزی که عملا درگیر آن بودند جز در روزهای نخست توجه زیادی نکردند چه رسد به زلزله ای که هنوز اتفاق نیفتاده.
به این فکر میکنم که پس از زلزله چه خواهد شد؟ آیا تهران به یک ویرانه تبدیل می شود؟ آیا عده ی زیادی در چادرها اسکان می یابند؟ آن ها که در شهرهای دیگر زندگی می کنند و دوستی،آشنایی در اینجا دارند،از بی خبری عزیزانشان خواهند مرد؟
به این ها فکر میکنم اما ته دلم می گویم شاید خدا آن بلا را از سر ما دور کند و اتفاقی را که بارها،زلزله شناسان ایرانی و خارجی، از آن صحبت کرده اند و به استناد فعالیت ها و رفتارهای گذشته ی گسل های این ناحیه،پیش بینی اش کرده اند از ما دور کند. البته باید بنده های بسیار مخلصی میانمان باشند تا خدا به خاطر آن ها چنین لطف بزرگی را در حقمان کند.
دایره نگرانیت رو محدود کن به چیزهایی که میتونی کنترلشون بکنی.چندین ساله که همه منتظر یک زلزله ویرانگر برای تهران هستن!توی این چندسال بجز اظهار نگرانی کارهای مهمتری نمیشد انجام داد؟