بدو دختر بدو
«باید بدوم تا به دیگران برسم»
این جمله از من نیست.از جین وبستر است.او این جمله را در دهان جودی گذاشته بود و از قول او نوشته بود.
من هم هر ازگاهی این جمله را از جودی قرض می گیرم و زیر زبانم تر می کنم و زیر دندان هایم می جوم.سپس آن را یک جا برای خودم می نویسم و به یاد می آورم که هنوز چقدر عقبم.
متاسفانه من شبیه به آدم های زیادی موفق آنقدری جلو نیستم که از سر کمال گرایی بگویم باید به بیش از این ها برسم.در واقع من به چیز زیادی نرسیده ام که حالا بخواهم به بیش از این ها برسم.
وقتی هر روز به تعداد دختر پسرهای کم سن و سال تری که سال ها از من جلوترند افزوده می شود،بیشتر می فهمم که چقدر در مسیر مسابقه عقبم.مسابقه ای که حتی نمی دانم از کی و کجا شروع شد.
چه کسی در سوت خود دمید و چگونه دمید که من نشنیدم؟
اینجایی که من ایستاده ام جز چند نفر شبیه خودم نایستاده اند.باقی همه آن دورترها،آن جلو ها در حال دویدن و رقابت اند.آن ها حتی یادشان نمی آید که روزی از کنار من گذشتند و من این همه از آن ها دور مانده ام.
باید بدوم تا به دیگران برسم.
و نمی دانم آن دو پای دیگر را از کجا قرض کنم تا تندتر بدوم و مسیر جامانده را جبران کنم...
براده های یک ذهن:
دلم گرفته ای رفیق جاموندم انگار از همه
سلام!
امسال ماه رمضان یه برنامه ای میداد به اسم(زندگی پس از زندگی)؛یه روز یکی از مهموناشون حرفی زد که برام هم خیلی جالب بود هم خیلی شیرین.می گفت خدا بنده هاشو با هم مقایسه نمی کنه چون (ظرفیت وجودیشون متفاوته!).این حرف خیلی از استرسم کم کرد.میدونی یاسمن انگار تفاوت ما آدم ها باهم مثل تفاوت گل هاست .یکی زرده،یکی نارنجی ،یکی بهار فصل گلشه اون یکی پاییز .و هیچ کدوم از این ها برتری نیست
خودتو با هیچ کس مقایسه نکن.
میدونی یاسمن،تازگی ها اتفاقی برام افتاده که احساس میکنم قبلا درباره آیندم درست فکر نمیکردم .تو قالب چارچوب های از پیش ساخته شده برای خودم هدف هایی ساخته بودم که مال من نبودن
به لیست آرزوهام نگاه میکنم میبینم نوشتم تا فلان مقطع باید درس بخونم،اما حالا اوضاع کاملا فرق کرده...اگه دوست داری میتونم بیش تر برات بگم دربارش