بازگشت قهرمان
فکرش را نمی کردم که بتوانم تنها پس از یک روز خودم را از نو پیدا کنم. پیام های همه ی دوستانم را خواندم و شنیدم.آنچه که برایم پیش آمده بود را پذیرقتم و حالا حالم خوب است.
بعضی از وسایلی را که از دو سه سال پیش برای روز قبولی ام ذخیره کرده بودم،بیرون آوردم و تصمیم گرفتم استفاده از آن ها را تا روز نامعلوم قبولی به تاخیر نیندازم بلکه از همین حالا از آن ها استفاده کنم و از زندگی لذت ببرم.
یکی از دوستانم وقتی که هنوز حالم خوش نبود می گفت: ارزش ندارد خودت را ناراحت کنی.اگر قرار بود برای دانشگاه پرینستون تلاش کنی این را نمی گفتم ولی درس خواندن در ایران چه فایده ای دارد؟
من به او گفتم :ارشد هدف من است. دانشگاه مقصود من است. نمی توانم از آن دست بکشم.
گفت :هدفت دانشگاه است؟ گفتم :تحصیل در رشته ی مورد علاقه ام در دانشگاه
گفت:من و تو کارشناسی را پشت سر گذاشته ایم. خوب است دیده ایم مباحث را فقط در حد سطحی یادمان می دهند.
اما من با او موافق نبودم چون روزهای خیلی خوبی را در دانشگاه گذراندم. استاد های خوبی داشتم. چرا بعد از اتمام کارشناسی در همان رشته و دانشگاه ادامه ندادم؟ چون فهمیدم علاقه ی اصلی ام در رشته ی دیگری است و نخواستم یک صندلی را که حق دیگری است بیهوده اشغال کنم. برای همین برای مقطع ارشد تغییر رشته داده ام.
به هرحال من سرافرازانه دو مرتبه شکست از کنکور ارشد را پشت سر گذاشته ام و به امروز خودم افتخار میکنم. به تلاش هایی که کرده ام.
نه! من شرمنده ی خودم و آرزوهایم نیستم.
از اینجا به بعد هم می خواهم از زندگی ام بیشتر لذت ببرم و همچنان تلاش کنم.
تا کی؟ تا وقتی زنده ام.
وای! حالم خوب شد از این انرژی!