الی احسن الحال
روز آخر اسفند،دلم خیلی گرفته بود.بغضم سنگین تر از سال های گذشته بود.چند ساعت قبل از ورود به سال نو،به دوستم پیام دادم و گفتم:«در این یک سالی که گذشت انگار تنها مخاطب وزارت بهداشت ما و خانواده هایمان بودیم.درست است که همه می گویند سخت گذشت اما استوری هایشان در اینستاگرام چیز دیگری را نشان می داد.غیر از این بود که دید و بازدیدشان را کردند و سفرهایشان را رفتند؟اما ما چطور؟یک سال از همه ی دوستانمان عذرخواهی کردیم و گفتیم تا برطرف شدن شرایط بهتر است دیدار نداشته باشیم.از سفر ترسیدیم.هی گفتیم رعایت می کنیم و درست می شود.»
برایش نق زدم و از سختی هایی که داشتیم پشت سر می گذاشتیم گفتم.از تصور اینکه یک سال دیگر هم به همین شکل-یعنی سخت تر از بقیه ی مردم- بر ما بگذرد غصه ام می گرفت.
اما دوستم یک جمله گفت و آن این بود:«به جایش خودمان و خانواده مان سالمیم چون خیلی رعایت کردیم»
راست می گفت.ما همه ی این مراقبت ها را کردیم که سالم بمانیم.
روز اول-دوم سال حالم خیلی بهتر شد.حافظ گرفتم.نتیجه ی فالم شد:
سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش
که دور شاه شجاع است،می دلیر بنوش
با خودم گفتم امسال هر طور هم که بگذرد،چه واکسن ها را به موقع بزنیم و چه دیر،باید با شرایط کنار بیایم.البته از وسواس و سخت گیری ام که چیزی کم نمی شود اما چاره چیست؟حالا که نمی توانم سراغ کلاس های حضوری بروم،باید یک جور دیگری وقت های آزادم را پر کنم.
نشستم و بعضی برنامه هایم را برای امسال مشخص کردم.
دوست داشتم بیایم و در اولین پست امسال از همین اهداف و برنامه ها بنویسم اما فعلا دست نگه می دارم تا یکی یکی آن ها را به جریان بیاندازم و بعدتر با جزئیات بیشتری از آن ها بگویم.
راستی،سال نو مبارک!
سلااام یاسمن
بازم عیدت مبارک :))
امیدوارم روزهای بهاریت با خوش ترین حال بگذره :)