مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
سه شنبه, ۵ مرداد ۱۴۰۰، ۰۸:۵۷ ق.ظ

هیچ فصل مشترکی در کار نیست

من بازیگر نقش اولِ داستان زندگی ام هستم.

تو بازیگر نقش اول داستان زندگی خودت.

داستان ما شاید در هیچ یک از فصول زندگی با یکدیگر ارتباط پیدا نکند.شاید هیچ فصل مشترکی در کار نباشد.

احتمالا تو فقط آن هنرور سیاهی لشکری هستی که در پس زمینه ی یک سکانس،از پشت سرم عبور می کنی و نویسنده تو را برای توصیف موقعیت و پر کردن صحنه به داستان اضافه کرده است.کسی که برای لحظه ای کوتاه وارد صحنه می شود،جمله ای می گوید و از صحنه خارج می شود.همین و بس.

اما لطفا کمی صبر کن!درنگ کن!

من دقایقی بیشتر از آن چند ثانیه ی کوتاهی که از جلوی دوربین عبور کرده ای،به رفتنت چشم دوخته ام.من به شنیدن بیش از یک جمله از زبان تو نیاز دارم.این دیالوگ باید طولانی تر شود.

آقای نویسنده!آقای کارگردان!از شما می پرسم.

هیچ راهی برای نگه داشتن این شخصیت در داستان وجود ندارد؟

 

+کازابلانکا را با صدای رضا رویگری بشنوید.

۰۰/۰۵/۰۵
یاس گل

نظرات  (۳)

کاش میفهمیدم نگاه پشت سرم را

شاید کمی پا سست می کردم و برمی گشتم.

چه قشنگ بود*-*

یاسمن از این توی پادکست سینما استفاده کردیم؟ 

پاسخ:
نه این رو جدید نوشتم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">