مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
شنبه, ۳۰ مرداد ۱۴۰۰، ۰۶:۰۲ ب.ظ

نامه های چَمیلی به جان شکر-2

جان شکر!

گفته بودی: 《 دنیا چرا به این صورت است؟و خوب ها چرا همیشه اسیر تنهایی خویشند؟ 》

من در جواب تو بخشی از یک ترانه ی معروف ایرانی را فرستادم.ترانه ای که مردم را به کناره گیری،به جدایی از فاسدان زمان دعوت کرده بود.

اما باید قبول کنیم و بپذیریم همیشه هم گناه از سوی دیگران نیست و آنان مقصر اصلی ناکامی های ما در زندگی نیستند.گاه کوتاهی از جانب ماست.از زوداعتماد کردن هایمان به دیگران پیش از سنجش عیار و گوهر حقیقی آن ها.ماییم که قدر و منزلت خویش را تا حد آن ها که تمام ارزش ها را زیر سوال برده اند پایین می کشیم و خود را هم ردیف و هم طبقه ی آنان قرار می دهیم.پس دور از انتظار نیست که در کشاکش انتخاب های غلط و ناصحیح پرتکرارمان دچار آسیب ها و ضربه های روحی پی در پی شویم.

حرف از گوهر شد.مولانا می گوید از پرده و حجابِ صفات بگذرید و گوهر یکدیگر را بشناسید.در آن صورت است که پس از رسیدن به جهان باقی،آشنایان و عزیزان خود را خواهید شناخت و به یاد خواهید آورد که در دنیا با آن ها در لطف و خوشی بوده اید.

از این حرف ها بگذریم.

بیا خودمان را به ندانستن بزنیم تا بهانه های بیشتری برای حرف زدن داشته باشیم و سخن دراز کنیم.

بیا دوباره به همان سوال اولمان برگردیم که:

《دنیا چرا این شکلی ست؟و چرا خوب ها همیشه تنهایند؟》

اصلا این بار تو به من بگو چرا.

 

+می گویم و می نویسم هرچند که هرگز به سمع و نظرت نخواهد رسید.

۰۰/۰۵/۳۰
یاس گل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">