مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
دوشنبه, ۱ شهریور ۱۴۰۰، ۰۸:۳۰ ب.ظ

نامه های چَمیلی به جان شکر-4

جان شکر!

شب است.سر،بلند کن،و از میان ستارگان،آن ستاره ی دور،آن ستاره ی کم نور و کوچکِ شب را به رفاقت و دوستی برگزین.

ستاره های بزرگ و نورانی را بگذار برای همان ها که حوصله ی خوب گشتن ندارند،برای همان ها که هر شب،گرفتار افسون و زیبایی سِحرانگیز ستاره های پرنورند.

برای همان ها که از نزدیک-بینی مفرط رنج می برند و در جستجوی کامیابی های سریع و بهر وری های لحظه ای اند.

تو به دورها نگاه کن،به آنچه دیگران نمی بینند و جز نگاه عفیف رَهرُوی بیدار،کس سزاوار دیدار و تماشای آنان نیست.

از کجا معلوم؟چه بسا آن ستاره ی دور و کم نور،خورشید منظومه ی دیگری باشد.

 

+می گویم و می نویسم،هرچند هرگز به سمع و نظرت نخواهد رسید.

۰۰/۰۶/۰۱
یاس گل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">