دوشنبه, ۱ شهریور ۱۴۰۰، ۰۸:۳۰ ب.ظ
نامه های چَمیلی به جان شکر-4
جان شکر!
شب است.سر،بلند کن،و از میان ستارگان،آن ستاره ی دور،آن ستاره ی کم نور و کوچکِ شب را به رفاقت و دوستی برگزین.
ستاره های بزرگ و نورانی را بگذار برای همان ها که حوصله ی خوب گشتن ندارند،برای همان ها که هر شب،گرفتار افسون و زیبایی سِحرانگیز ستاره های پرنورند.
برای همان ها که از نزدیک-بینی مفرط رنج می برند و در جستجوی کامیابی های سریع و بهر وری های لحظه ای اند.
تو به دورها نگاه کن،به آنچه دیگران نمی بینند و جز نگاه عفیف رَهرُوی بیدار،کس سزاوار دیدار و تماشای آنان نیست.
از کجا معلوم؟چه بسا آن ستاره ی دور و کم نور،خورشید منظومه ی دیگری باشد.
+می گویم و می نویسم،هرچند هرگز به سمع و نظرت نخواهد رسید.
۰۰/۰۶/۰۱